اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
« ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله فسينفقونها ثم
تكون عليهم حسره ثم يغلبون و الذين كفروا الی جهنم يحشرون ليميز الله
الخبيث من الطيب و يجعل الخبيث بعضه علی بعض فيركمه جميعا فيجعله فی
جهنم اولئك هم الخاسرون 0 قل للذين كفروا ان ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف
و ان يعودوا فقد مضت سنه الاولين ».
دأب و روش قرآن كريم اينطور است كه پيروان خود را هرگز مغرور نمیكند
. به اين معنی كه به مردم نمیگويد كه شما همين قدر كه ايمان آورديد و
وابستگی خودتان را به خدا و پيغمبر خدا اعلام كرديد ،
ديگر كافی است ، مطمئن باشيد كه تمام كارها صورت میگيرد ، و همچنين
هرگز نيروی باطل را ناديده نمیگيرد ، بلكه آن را به حساب میآورد و هميشه
يك جنگ و مبارزه ميان اهل حق و اهل باطل را تجسم میدهد و میگويد اگر
اهل حق در پيروی حق پايداری به خرج بدهند پيروزی با اهل حق است . پس
جنگ و مبارزه ميان اهل حق و اهل باطل هميشه درگير است و اهل حق نبايد
گمان بكنند كه ايمان و وابستگيشان به حق كافی است بلكه بايد وارد ميدان
مبارزه بشوند و بايد هم مطمئن باشند كه اگر در راه حق پايداری نمايند
پيروزی با آنهاست . حالا آياتی را كه قرائت كردم برايتان ترجمه و تفسير
میكنم تا ببينيد همين منظره را قرآن مجسم میكند يا نمیكند .
« ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله »همانا كافران ،
مخالفان شما پولهايشان را خرج میكنند برای مبارزه با شما و برای اينكه
جلوی راه حق را بگيرند . " انفاق " پول خرج كردن است در راه يك منظور
و مقصود . ينفقون اموالهم اموالشان را انفاق میكنند . كافرانفاق میكند .
همه انفاقها در راه خدا نيست ، برخی انفاقها در راه باطل است . ثروت
خودشان را انفاق میكنند برای اينكه جلوی راه حقی را كه پيغمبر باز كرده و
شما به دنبالش میرويد بگيرند ، اين چشمه را از سرچشمه خشك بكنند . بعد
تأكيد میكند كه اين كه من میگويم ، مربوط به گذشته تنها نيست ، در آينده
هم چنين جريانهايی رخ خواهد داد كه كافران برای اينكه مانعی برای راه خدا
به وجود آورند پولها خرج خواهند كرد : « فسينفقونها »" س " كه در اول
فعل مضارع میآيد ، يعنی در آينده ، برای استقبال است . ) در آينده
نزديك پولها در اين راه خرج خواهند كرد . اما نتيجه نهايی چيست ؟ آيا
از اين پول خرج كردنهای خود نصيبی خواهند برد و موفقيتی كسب خواهند كرد
؟ « ثم تكون عليهم حسره ». فقط آن داغش در دل اينها باقی میماند كه ای
افسوس اينهمه پول خرج كرديم آخرش هم به نتيجه نرسيديم . چون فرق است
ميان پولی كه يك نفر مؤمن در راه خدا و برای خدا خرج میكند [ و پولی كه
يك نفر كافر برای مسدود كردن راه خدا خرج میكند . ] . مؤمن هيچ وقت
حسرت نخواهد خورد ، اعم از آنكه در راهی كه خرج میكند ، به نتيجه برسد
يا نرسد . البته مؤمن بايد در راهی خرج بكند كه به نتيجه برسد نه مثل
بعضی از اشخاص كه وقتی به او میگويی آقا اين پولت را كه در فلان راه
میدهی به خيال خودت به نام خير ، برای چه میدهی ؟ میگويد من میدهم ، به
گردن او ، بگذار او برود به جهنم . نه ، تو هم میروی به جهنم . تو هم كه
پولت را به آدمی میدهی كه خودت به او اعتماد نداری و نمیدانی نتيجه
نهايی اين پول خرج كردن چيست و آيا به نفع اسلام است يا نه [ مستحق كيفر
هستی ] . میگويد من به اين حرفها چه كار دارم ؟ ! من از گردن خودم رد
میكنم ، بگذار او برود جهنم . نه ، توهم كه پول میدهی به نام خدا و اسلام
ولی در نهايت امر اين پول صرف اشخاص يا اموری میشود كه بر ضرر اسلام
است ، به جهنم میروی . ولی اگر يك نفر مؤمن آن مقداری كه بر او لازم و
واجب است ، سعی و كوشش خود را كرد كه پولش را در راهی خرج كند كه راه
خير باشد ، اما از آنجا كه بشر است و گاهی اشتباه میكند نتيجهای نگرفت
، وجدانش آرام است چون او به حسب نيت صادقانه خودش و به حسب سعی و
كوشش خودش در راه خدا داده است ولی تصادفا به نتيجه نرسيده است . ولی
آدمی كه خدا را نمیشناسد و به تعبير قرآن كافر است و فقط برای هدفهای
فردی و شخصی و مادی [ كار میكند ] و دنبال آز و شهوت خودش است ، وقتی
پول خرج میكند برای اينكه به مقاصدش برسد و بعد میبيند نمیرسد ، داغی
میشود در دلش . قرآن هم میفرمايد : « ثم تكون عليهم حسره »اين پول خرج
كردنها به صورت يك حسرتهايی بر روی اينها باقی خواهد ماند . آيا در
همين جا تمام میشود ؟ اينها پولی خرج میكنند و بعد به نتيجه نمیرسد و
حسرتش به دلشان میماند ؟ نه . « ثم يغلبون »در مرحله بعد خودشان شكست
میخورند و نابود میشوند . در مرحله اول ، برنامهشان شكست میخورد و در
مرحله دوم خودشان . اين آيات در اوايل ورود پيغمبر اكرم ( ص ) به مدينه
نازل شده است ، چون آيات بعد [ درباره جنگ ] بدر است . جنگ بدر در
سال دوم هجرت واقع شد و اين آيات آن طور كه مفسرين میگويند در همين سال
نازل شده است و تا آن وقت هنوز كفار ، هم از نظر عده و هم از نظر عده ،
هم از نظر مال و ثروت و اقتصاد و هم از نظر نظامی خيلی قويتر از مسلمين
بودند . قرآن دارد آيندهای را كه به حسب ظاهر پيش بينیاش مشكل بود به
صورت غيب خبر میدهد كه در آينده اينها پولها خرج خواهند كرد و همين پول
خرج كردنها به صورت حسرتهايی در دل اينها باقی خواهد ماند و در نهايت
امر هم خودشان مغلوب میشوند و شكست میخورند ، كه در فتح مكه قضيه رخ
داد . آيا در همين جا قضيه خاتمه پيدا میكند ؟ پول خرج كردن و بعد هم
حسرت كشيدن و بعد هم شكست خوردن ؟ نه ،
آن بعدش به مراتب بالاتر است . « ثم الذين كفروا الی جهنم يحشرون
تمام اينها در جهنم جمع خواهند شد .
پس اين آيهای كه خواندم مشتمل بر چهار قسمت بود . يكی اينكه كافران
بيكار نخواهند نشست و در آينده پول زيادی خرج خواهند كرد . دوم اينكه
خودشان خواهند ديد كه اين پول خرج كردنها به نتيجه نرسيد ، و حسرت اين
پولها در دلشان باقی میماند . مرحله سوم اينكه خودشان شكست نهايی خواهند
خورد ، كه در فتح مكه شكست خوردند . مرحله چهارم ، آن آينده بسيار
تاريك آنهاست كه محشور شدن آنان در جهنم است .
« ليميز الله الخبيث من الطيب و يجعل الخبيث بعضه علی بعض فيركمه
جميعا فيجعله فی جهنم أولئك هم الخاسرون ».
در دنيا بد مطلق وجود ندارد . هيچ بدی نيست كه يك نتيجه خوب نداشته
باشد . يكی از چيزهايی كه به حسب ظاهر به نظر میرسد بد است و در باطن
خوب است آزمايشهای الهی است . وقتی اجتماع آرام است يعنی يك امتحان
بزرگی پيش نيامده است ، انسان همه مردم را يكرنگ و مانند هم میبيند .
همه شبيه همديگرند . انسان خيال میكند يك مردم يكدست وجود دارد و حتی
بعضی از افراد خيلی بهتر از ديگران جلوه میكنند و انسان آنها را بهتر
تشخيص میدهد تا اينكه يك حادثه تندی و به تعبير قرآن يك امتحانی پيش
میآيد . يكوقت انسان میبيند كه گويی مردم غربال میشوند . مثل غربال كه
ريز و درشت میكند ، ريزها به يك طرف ، درشتها به يك طرف ، مردم
غربال میشوند ، يك عده يك طرف قرار میگيرند و يك عده
طرف ديگر . به اصطلاح امروز صفها از همديگر جدا میشود . از يك نظر خيلی
اسباب تأسف است . انسان يكوقت میبيند افرادی كه هيچ از آنها انتظار
نداشت چغاله از آب در آمدند . ولی از نظر افراد دقيق و باريك بين بايد
گفت خوب شد كه صفها از همديگر جدا شد .
مثلا اگر پيغمبر اكرم ( ص ) در مكه مبعوث نشده بود و فرضا ما را
میبردند در همان جامعه مكه ، در آنجا افرادی را میديديم همه مثل همديگر ،
يكسره و همانند و يكسان . ابوجهل و ابوسفيان را میديديم ، عمار ياسر و
ابوذر غفاری را هم میديديم و از نظر ما ميان اينها فرقی نبود . اما حادثه
شديدی مثل ظهور اسلام و نزول قرآن پيش میآيد ، يك تكان شديد میدهد ، يك
وقت میبينيم كه اينها از همديگر جدا میشوند ، درست مثل دستگاههای تجزيه
شيميائی كه عناصری را كه به يكديگر آميختهاند ، از همديگر جدا میكند ، هر
قسمتش به يك طرف میرود . اميرالمؤمنين علی عليه السلام در يكی از
خطبههای نهج البلاغه میفرمايد : « لتبلبلن بلبله ، و لتغربلن غربله ، و
لتساطن سوط القدر ، حتی يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم » ( 1 ) يعنی
شدائدی برای شما پيش خواهد آمد و شما مانند دانههايی كه در غربال ريخته
باشند و غربال آنها را تكان بدهد به طوری كه از همديگر جدا بشوند ، غربال
خواهيد شد ، و مانند ديگ جوشانی خواهيد شد كه در اثر حرارت دادن زياد
به آن ، آنچه در ته ديگ است بالا بيايد و آنچه در بالاست پائين برود .
چه تشبيه عجيبی
پاورقی :
1 - نهج البلاغه ، خطبه . 16
است ! شما اگر در يك ديگ مثلا سيب زمينی و پياز و گوشت و نخود و
لوبيا بريزيد ، هر كدام در جايی قرار میگيرند و تنها چيزی كه میبينيد در
رو قرار گرفته ، مثلا فلفل و زردچوبه است كه روی آب را گرفته . ولی وقتی
كه به اين ديگر حرارت داديد به حدی كه محتوای آن به جوش آمد ، آنوقت
میبينيد آنچه كه در اين ديگ است بالا و پائين میرود ، پايينيها بالا
میآيد ، بالاها پايين میرود . خيلی تشبيه خوبی است . اميرالمؤمنين ( ع )
میفرمايد در تكانهای شديد و شدائدی كه در ميان مردم رخ میدهد و در
امتحاناتی كه پيش میآيد ، مردم مثل دانههايی كه در غربال ، غربال بشوند
، غربال میشوند و مثل محتوای ديگی میشوند كه در اثر حرارت زياد به جوش
میآيد و بالا ، پائين و پائين ، بالا میرود .
غرضم اين جهت است كه يكی از فوائد مبارزات و تضادهای شديد و جنگ حق
و باطلی كه در اجتماع پيش میآيد اين است كه صفوف از يكديگر جدا میشوند
و اين چقدر خوب است كه صفوف مشخص و جدا بشود . آنوقت اهل حق و
بصيرت تكليف خودشان را بهتر میفهمند . خدا به صورت يك فايده ذكر
میكند : « ليميز الله الخبيث من الطيب » بگذار اينها اين كارها را
بكنند تا خدا به اين وسيله پليد را از پاكيزه جدا كند و صفوف از يكديگر
جدا بشوند . « و يجعل الخبيث بعضه علی بعض فيركمه جميعا »و پليدها را
بر روی يكديگر قرار دهد و انباشته كند ، همه به يك طرف بروند ، و همه
را در يك نقطه متراكم كند . بگذار پاكان از ميان آنها جدا بشوند ،
خودشان باشند با خودشان . وقتی كه اينطور شد كه صفها جدا شد
در فارسی ما كلمه ديگری نداريم كه ترجمه كلمه " غفران
" باشد . ريشه كلمه غفران ، مفهوم " پوشش " را میدهد . به مغفرت و
آمرزش از آن جهت غفران میگويند كه خداوند روی گناهان گذشته را میپوشاند
و ستر میكند . « يغفر لهم ما قد سلف » اگر توبه كنند ، آنچه كه قبلا
گذشته است يعنی اعمال بدی كه مرتكب شدهاند آمرزيده میشود يعنی رويش
پوشانده میشود ، كالعدم میگردد ، ناديده گرفته میشود . پس معنی كلمه "
غفران " پوشيدن و پوشاندن است . شعری حافظ دارد كه تقريبا در همين
زمينه طلب مغفرت است و مناجاتی است در زبان غزل . میگويد :
ما بدين در نه پی حشمت و جاه آمدهايم از بد حادثه اينجا به پناه
است ، قانون است . قانون الهی در گذشته چنين بوده است كه متخلف ،
مجرم ، گنهكار ، منحرف ، مجازات خودش را ديده است ، پس شما هم
خواهيد ديد .
« و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله فان انتهوا فان الله
بما يعملون بصير و ان تولوا فاعلموا ان الله موليكم نعم المولی و نعم
النصير ».
عرض كرديم كه قرآن يك صحنه مبارزه را مجسم میكند . میگويد كفار آرام
نخواهند نشست ، پولها خرج خواهند كرد . هشدار میدهد به مؤمنين و مسلمين
كه گو اينكه عاقبت كار كفار شكست و حسرت و مغلوبيت است ولی اينها
همه به اين شرط است كه اهل ايمان به آن وظيفه خودشان كه مبارزه با باطل
است قيام كنند . اينجاست كه قرآن دستور مبارزه میدهد ، نمیگويد شما
مطمئن باشيد اينها خود بخود شكست میخورند و از بين میروند ، مثل حرفهايی
كه اغلب ما میگوييم : خود بخود خودشان از ميان میروند ، ديگر احتياجی به
مبارزه ما نيست . قرآن نمیگويد كفار خودبخود شكست میخورند ، بلكه اشاره
میكند به وظيفه مسلمين و مؤمنين ، و میگويد : « و قاتلوهم حتی لا تكون
فتنه و يكون الدين كله لله » با اينها بجنگيد . يعنی آنها كه باز
نمیگردند و در راه باطل اصرار میورزند ، وقتی كه شما میبينيد سرسختی نشان
میدهند و پولشان را [ در راه باطل ] خرج میكنند ، شما هم مردانه با آنها
بجنگيد . چرا ؟ « حتی لا تكون فتنه »تا ريشه فتنه را بكنيد . از اين آيه
قرآن ، فلسفه جهاد در اسلام روشن میشود . اسلام دينی است كه يكی از
دستورهای اصيل آن جهاد است . جهاد يعنی
سربازی ، يعنی جنگ . بايد اندكی در اطراف اين موضوع توضيح بدهم اگر چه
بعدا مخصوصا در سوره برائت ، آيات زيادی داريم درباره جهاد و اين بحث
جايش آنجاست .
غير مسلمانها - مخصوصا مسيحيها - چه آنها كه پيرو مذهبی از مذاهب قديم
هستند و چه آنها كه مرامشان اسما مذهب است و در واقع يك باند سياسی
هستند گاهی به اسلام عيب میگيرند كه اسلام دستور جهاد داده است ، در دين
نبايد جهاد باشد ، دين فقط بايد مردم را دعوت بكند ، هر كس پذيرفت ،
پذيرفت و هر كس نپذيرفت ، نپذيرفت . اين اشكال يك جواب بسيار روشن
و واضحی دارد . اگر دينی مثل دين مسيح باشد يعنی محتوای آن همان محتوای
دين مسيح باشد مطلب از همين قرار است كه میگويند ، مثل يك فيلسوفی كه
كارش فقط اين است كه يك مكتبی آورده میخواهد به مردم ياد بدهد ، يا
مثل يك ناصح كه فقط میخواهد به مردم اندرز بدهد . يك ناصح مثل سعدی ،
اندرزگو است و اندرزگو از آن جهت كه اندرزگو است فقط كارش اندرز دادن
است . گفت : " ما نصيحت به جای خود كرديم ( يا به جای خود گفتيم ) و
رفتيم ، هر كه میخواهد ، بشنود ، هر كه میخواهد ، نشنود " . يا حافظ
میگويد :
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگويم تو خواه از سخنم پند گيری و خواه
ملال
من فقط وظيفهام اين است كه سخنم را به تو بگويم . حال تو میخواهی
بپذير ، میخواهی نپذير . در مورد يك ناصح ، كسی كه تعهدش از حد نصيحت
و اندرز و پند تجاوز نمیكند مطلب همين است ، اما آن دينی كه به پند و
اندرز قناعت نكرده است بلكه بر
سراسر زندگی بشر چنگ انداخته و آمده اجتماع بسازد ، دينی كه تشكيل دولت
دادن جزء دستوراتش است ، آيا میتواند دستور جهاد نداشته باشد ؟ ! يك
دين در دنيا اعلام بكند كه من میخواهم دولت تشكيل بدهم و تعليمات من
مكتبی است كه يكی از شؤون آن اين است كه زندگی اجتماعی در جميع شؤونش
بايد بر اساس اين مكتب باشد ، و میخواهد مسلمين را به صورت يك واحد
اجتماعی مستقل در بياورد ، آيا اين دين میتواند دولت داشته باشد ولی
ارتش و سرباز نداشته باشد ، دستور جهاد و دفاع نداشته باشد ؟ ! اگر شما
در همه دنيا يك دولت پيدا كرديد كه ارتش نداشته باشد ، آن وقت بگوئيد
چرا اسلام دستور تشكيل ارتش میدهد . اسلام را نبايد با اديانی كه هم
محتواشان چهار تا كلمه اندرز است مقايسه كرد . اسلام خودش را در مقابل
همه بدبختيهای اجتماع مسؤول میداند اما فلان اندرزگو خودش را مسؤول
نمیداند . منتها هدف تشكيل دولت اسلامی چيست ؟ هدف تشكيل ارتش در
اسلام چيست ؟ هدف جهاد در اسلام چيست ؟ يكی هدفش زورگويی است كه همه
بايد مطيع من باشيد ، و يكی هدفش مبارزه با زورگويی است . هميشه در
دنيا زور وجود دارد . يا بايد در مقابل زور تسليم بود ، يا بايد در
مقابلش ايستاد . آن كسی كه میگويد من جهاد ندارم معنايش اين است كه در
مقابل زورهای دنيا تسليمم . البته حضرت مسيح اجل از اين است كه اين
دستور جزء دستورهای او باشد ، حتما از چيزهايی است كه بعد افزودهاند كه
آقا كار خدا را به خدا واگذار و كار قيصر را به قيصر . تقسيم كار كردهاند
، يك منطقه را به قيصر اختصاص دادهاند
بالاخره اينها در اصل
اهل توحيد بودهاند . اسلام تنها شرك را نمیپذيرد . پس معنی " « و يكون
الدين كله لله »" اين است كه تا مردم با خدا آشنايی داشته باشند و لا
اقل اظهار تسليم در مقابل ذات پروردگار بكنند . پس در اين آيه ، قرآن
صريحا دستور میدهد كه با اين مردمی كه مجهزند و مال و ثروت خرج میكنند و
صرف نيرو مینمايند بجنگيد : « فان انتهوا فان الله بما يعملون بصير »با
اينها بجنگيد تا وقتی كه دست از جنگ بردارند . ( اين قسمت از آيه نشان
میدهد كه اين جنگ در مقابل مردمی است كه آن مردم میجنگند ) . اگر آنها
دست از جنگ كشيدند كه بسيار خوب ، يعنی شما هم دست بكشيد ، خدا به
كار آنها آگاه است . يعنی شما نترسيد كه حالا كه آنها دست كشيدند ما
دست نكشيم . نه ، شما دست بكشيد . « و ان تولوا »اما اگر حاضر نشدند
دست بكشند و سرسختی نشان دادند نترسيد ، « فاعلموا »پس بدانيد « ان
الله موليكم »خدا ياور شماست . « نعم المولی و نعم النصير »خدا حامی و
يار بسيار خوبی است .
در اينجا اين آيات تمام میشود ، آياتی كه به اصطلاح يك صحنه مبارزه
ميان اهل حق و اهل باطل را مجسم كرده است . آيه بعد آيهای است كه در
اطراف آن زياد بايد بحث بكنيم . آيه خمس است : « و اعلموا انما غنمتم
من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و اليتامی و المساكين و ابن
السبيل ». اين آيه از آياتی است كه مورد
اختلاف شيعه و سنی است . شيعهها آن را به يك صورت عامتر و كلیتر تفسير
میكنند و ما ثابت خواهيم كرد كه اين تفسير مطابق با حقيقت است . و بعد
مقداری درباره خمس و فلسفه آن و بعضی ايرادها و سؤالهايی كه درباره خمس
مطرح است صحبت خواهيم كرد .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين .
نظرات شما عزیزان: