و نيز فرمود: ((به يكديگر حسد نورزيد، با هم دشمنى نكنيد، و يكى از شما ديگرى را غيبت نكند و اى بندگان خدا با هم برادر باشيد.))(674)
از جابر و ابوسعيد روايت شده كه گفتند: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((از غيبت بپرهيزيد چرا كه غيبت بدتر از زناست ، زيرا شخص گاه مرتكب زنا مى شود و توبه مى كند خدا توبه اش را مى پذيرد ولى غيبت كننده آمرزيده نمى شود تا شخص غيبت شده او را بيامرزد.))(675)
انس گويد: رسول خدا فرمود: ((در شب معراج به گروهى گذشتم كه صورت هايشان را با ناخن هايشان مى خراشيدند به جبرئيل گفتم : اينان كيانند؟ گفت : كسانى اند كه غيبت مردم مى كردند و آبروى آنها را مى ريختند.))(676)
سليم بن جابر گويد: به محضر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله آمدم و گفتم : به من خيرى بياموز كه خدا مرا از آن بهره مند سازد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((هيچ كار خيرى را كوچك مشمار، اگر چه از ظرف خود در ظرف تشنه آب بريزى ، و با روى باز برادرت را ديدار كنى و چون روى برگرداند او را غيبت نكنى .))(677)
براء گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى ما خطبه ايراد كرد، تا آنجا كه به گوش كنيزان در خانه هايشان رسانيد و فرمود: ((اى گروهى كه به زبان ايمان آورده و به دل ايمان نياورده ايد، غيبت مسلمانان نكنيد و در جستجوى عيب هايشان نباشيد، زيرا كسى كه در جستجوى عيب برادرش باشد خدا عيب او را بجويد و هر كس كه خدا در پى عيب او باشد در درون خانه اش رسوا شود.))(678)
خداى متعال به موسى وحى كرد: ((هر كس با توبه از غيبت بميرد آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود و هر كه بميرد و در غيبت كردن اصرار ورزد نخستين كسى است كه وارد دوزخ مى شود.))
انس گويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مردم را به روزه يك روز امر كرد و فرمود: ((هيچ كس افطار نكند تا به او اجازه دهم . مردم روزه رفتند تا شب شد شخصى مى آمد و مى گفت : اى رسول خدا روزه دارم اجازه بده افطار كنم و پيامبر به او اجازه مى داد و همچنان مى آمدند و اجازه مى گرفتند تا مردى آمد و عرض كرد: از خانواده ام دو دختر جوان روزه دارند و شرم دارند كه خدمت شما بيايند به آنها اجازه بده افطار كنند. پيامبر از او روى گرداند. دوباره تكرار كرد و پيامبر روى برگرداند سومين بار تكرار كرد. پيامبر فرمود: آنها روزه ندارند و چگونه روزه دار است كسى كه امروز گوشت هاى مردم را خورده است ؟ برو و به آن دو دستور بده اگر روزه اند قى كنند. مرد برگشت و به آنها خبر داد و از آنها خواست قى كنند. پس هر كدام لخته خونى قى كرد. مرد به محضر پيامبر برگشت و جريان را به او خبر داد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((سوگند به خدايى كه جان محمّد صلّى اللّه عليه و آله در دست قدرت اوست اگر لخته هاى خون در شكم آنها باقى مى ماند آتش (دوزخ ) آنها را مى خورد.))(679)
در روايتى است : ((چون پيامبر از او روى گرداند پس از آن خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا: به خدا اى رسول خدا آن دو دختر مردند يا نزديك به مرگند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((آنها را نزد من بياور. پس آنها آمدند حضرت طشت يا كاسه بزرگى طلبيد و به يكى از آنها گفت : قى كن و او چرك و خون قى كرد تا كاسه پر شد. پيامبر به ديگرى فرمود: قى كن او نيز همان طور قى كرد. آنگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اين دو از آنچه خدا حلال كرده بود امساك كردند و بر آنچه خدا حرام كرده بود (غيبت ) افطار كردند، يكى از آنها كنار ديگرى به غيبت نشست و گوشت هاى مردم را مى خوردند.))(680)
انس گويد: رسول خدا براى ما خطبه خواند و راجع به ربا و بزرگى گناه آن سخن گفت و فرمود: ((يك درهم كه شخص از ربا به دست مى آورد گناهش در پيشگاه خدا بزرگ تر از سى و شش زناست و بدترين نوع ربا هتك حرمت شخص مسلمان است .))(681)
جابر گويد: در راه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بوديم . حضرت كنار دو قبر آمد كه صاحب آن قبرها عذاب مى شدند. پيامبر فرمود: ((كيفر شدن آنها به سبب گناه كبيره نيست ، يكى از آنها غيبت مردم مى كرد و ديگرى از بول خود اجتناب نمى كرد و يك شاخه يا دو شاخه درخت خرما طلبيد و آنها را شكست و روى هر قبرى كاشت . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: از عذابشان كم مى شود تا آنگاه كه اين شاخه ها تر باشند يا خشك نشوند.))(682)
چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مردى به نام ماغر را به سبب زنا كردن سنگسار كرد، مردى به رفيق خود گفت : اين شخص (پيامبر) سگ را كشت . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن دو را كنار مردارى برد و فرمود: آن را بجويد و بخوريد. عرض كردند: اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مردارى را بجويم ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آنچه درباره برادرتان گفتيد (غيبت كرديد) گنديده تر و كثيف تر از اين مردار بود.))(683)
امام چهارم عليه السّلام شنيد كه مردى از ديگرى غيبت مى كرد. فرمود: ((از غيبت بپرهيز چرا كه غيبت نان خورش سگ هاى جهنم است .))(684)
از مجاهده درباره اين گفتار خداوند، (( ويل لكل همزة لمزة . )) (685) روايت شده كه مقصود از (( همزه )) طعنه زدن به مردم است ، و (( لمزه )) كسى است كه گوشت مردم را مى خورد. صحابه (پيامبر) با روى باز با هم ديدار مى كردند و غيبت نمى كردند و معتقد بودند كه بدترين اعمال غيبت كردن است و انجام آن را عادت منافقان مى دانستند. يكى از صحابه گويد: ما پيشينيان را درك كرديم . آنها تنها روزه و نماز را عبادت نمى دانستند، بلكه خوددارى از ريختن آبروى مردم را عبادت مى شمردند.
ابن عباس گويد: هرگاه خواستى عيب هاى رفيقت را نقل كنى عيب هاى خود را به ياد بياور. يكى از صحابه گويد: يكى از شما خاشاك را در چشم برادرش مى بيند و شاخه درخت را در چشم خودش نمى بيند؛ ديگرى گويد: اى فرزند آدم به حقيقت ايمان نمى رسى مگر وقتى كه عيبى در خودت هست از ديگرى عيب نگيرى و تا آنگاه كه به اصلاح آن عيب خود بپردازى ، و هرگاه چنان كردى سرگرم به خودت مى شوى ، و محبوب ترين بنده در پيشگاه خدا كسى است كه سرگرم اصلاح عيب هاى خود باشد.
مالك بن دينار گويد: عيسى بن مريم عليه السّلام در حالى كه حواريون همراهش بودند به مردار سگى گذشت . حواريان گفتند: اين سگ چه بدبوست ! عيسى عليه السّلام فرمود: دندان هايش چه سفيد است ظاهرا عيسى آنها را از عيب گرفتن (غيبت ) بر سگ نهى كرد و به آنان هشدار داد كه فقط خوبى هاى مخلوقات خدا را بگوييد))
مى گويم : بعضى از علماى اماميه گفته اند: از گفتار عيسى عليه السّلام به حواريان استنباط نمى شود كه سخن حواريان درباره سگ غيبت است ، بلكه دليل سخن عيسى عليه السّلام اين بود كه بو دادن مردار و نظير آن كه خوشايند طبع انسان نيست به فعل كسى كه زشتى آن را نيكو مى داند نسبت داده نمى شود و ظاهر سخن حواريان زشت شمردن آن است ظاهرا عيسى عليه السّلام به اين نكته توجه فرموده كه تمام كارهايى كه با طبع انسان سازگار و ناسازگار است امرى است كه خدا بر طبق حكمت خود انجام داده است ، و دستور داده كه وى در برابر كارهاى سازگار با طبع سپاسگزار و در برابر كارهاى ناسازگار با طبع ، صبر كند، حواريان كه از عفونت سگ بدشان آمده بود صبر نكردند يا از حقيقت كار غافل بودند. از اين رو عيسى عليه السّلام آنان را متوجه سفيدى دندان سگ كرد كه با طبعشان سازگار بود و آن را در برابر بوى بد و ناخوشايند سگ قرار دارد و حواريان را از توجه به آن بازداشت و اين نكته لطيفى است كه از سخن بزرگان دريافتم .
از طريق شيعه صدوق (ره ) روايتى به اسناد خود از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده كه فرمود: ((هر كه براى غيبت و اظهار عيب برادرش حركت كند اولين گامى كه بردارد به طرف دوزخ برداشته است ، و خدا عيبش را بر تمام مردم آشكار سازد و هر كه مسلمانى را غيبت كند روزه اش باطل و وضويش شكسته مى شود؛ و اگر به اين حال بميرد حرام خدا را حلال دانسته است .))(686)
از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه گويد: ((پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: غيبت در دين شخص مسلمان سريع تر اثر مى كند از مرضى كه از درون عضو انسان را مى خورد.))(687)
و نيز آن حضرت گفت : ((رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است تا حدثى از او سر نزند، عرض شد: اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حدث چيست ؟ فرمود: غيبت كردن .))(688)
ابن ابو عمير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: ((كسى كه درباره مؤ من سخنى بگويد كه با چشمانش ديده و با گوش هايش شنيده است ، در زمره كسانى است كه خداوند فرموده است : (( ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم . )) (689)
از مفضل بن عمر روايت شده گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: ((كسى كه از مؤ منين سخنى نقل كند كه قصدش عيبگويى و از بين بردن مروت او باشد تا آن مؤ من از چشم مردم بيفتد خدا او را از تحت سرپرستى خود به سرپرستى شيطان بيرون كند و شيطان او را نپذيرد.))(690)
از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((غيبت بر هر مسلمانى حرام است و غيبت حسنات را مى خورد، چنان كه آتش هيزم را مى خورد.))(691)
بيان معناى غيبت و تعريف آن
بدان كه غيبت ، گفتن چيزى درباره برادر دينى است كه اگر از آن آگاه شود برنجد و تفاوتى ندارد كه عيب جسمانى يا تبار يا اخلاق يا گفتار و كردار يا دين و دنيايش را بگويى و يا عيب لباس و خانه و مركب سوارى او را بازگو كنى . عيب جسمانى مثلا ضعف چشم و آبريزى آن ، لوچ بودن كچل بودن ، كوتاه و بلند بودن ، سياه و زرد بودن و تمام صفاتى كه يادآورى آن فرد مبتلا را مى رنجاند، و امّا عيب تبار اين است كه بگويى : پدرش نبطى ، هندى ، فاسق ، خسيس ، تعميركار كفش ، رفتگر، سلاّخ است يا هر چه از آن رنجيده خاطر شود. امّا عيب اخلاقى اين است كه بگويى : بدخو، بخيل ، متكبر، رياكار، عصبى ، ترسو، ناتوان كم دل و جراءت ، بى باك است و نظير اينها؛ و امّا عيب كارهايى كه به دين او مربوط مى شود اين است كه مثلا بگويى : دزد، كذّاب ، ميگسار، خيانتكار، ظالم ، كاهل نماز و زكات است ؛ ركوع و سجود نمازش را كامل نمى كند؛ از نجاسات پرهيز ندارد؛ به پدر و مادرش نيكى نمى كند يا زكات را به جايش نمى دهد يا درست تقسيم نمى كند يا در روز روزه داريش خود را از آميزش با زنان و غيبت و هتك حرمت مردم حفظ نمى كند. امّا عيب هاى مربوط به دنيا مثل اين است كه بگويد: فلانى بى ادب است ، مردم را خوار مى شمارد، و هيچ كس را بر خود صاحب حق نمى داند و تنها خود را صاحب حق مى داند، يا بگويد پرحرف ، پرخور و پرخواب است و زمانى كه وقت خواب نيست مى خوابد و در آن جا كه شاءن او نيست مى نشيند، امّا عيب لباسش به اين است كه بگويد آستين گشاد، بلند دامن ، عمامه گنده يا يقه چركين است . گروهى گفته اند عيبجويى دينى از كسى غيبت نيست ، زيرا نكوهشى است كه خدا در قرآن بيان فرموده است . از اين رو نقل گناهان شخص و نكوهش او جايز است به دليل روايتى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيده است : براى آن حضرت از زنى كه بسيار اهل نماز و روزه بود، ولى همسايگانش را اذيت مى كرد ستايش شد. پيامبر فرمود: آن زن در دوزخ است ))؛ (692) و نيز از زنى ياد شد كه بخيل است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((در اين صورت چه خيرى دارد؟))(693)
اين سخن باطل است زيرا مردم آن سخنان را مى گفتند چون احتياج داشتند كه با سؤ ال احكام دين را بفهمند و غرض آنها عيبجويى ياد شدگان نبود و در غير از مجلس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به آن نيازى نمى باشد و دليل آن اجماع امت است بر اين كه هر كس از ديگرى ياد كند به سخنانى كه موجب رنجش وى شود از او غيبت كرده است چرا كه داخل در تعريف غيبتى است كه پيامبر از آن نهى فرموده است . بنابراين اگرچه در تمام موارد ياد شده راستگو باشد غيبت و معصيت خدا كرده و گوشت برادرش را خورده است به دليل روايتى كه پيامبر فرمود: ((آيا مى دانيد غيبت چيست ؟ گفتند: خدا و رسولش داناتر است . فرمود: ياد كردن از برادرت به سخنى كه او را برنجاند. عرض شد: آيا اگر آنچه مى گويم در برادرم باشد غيبت است ؟ فرمود: اگر آنچه مى گويى در او باشد. او را غيبت كرده اى و اگر در او نباشد به او بهتان زده اى ))(694)
معاذ بن جبل گويد: از مردى در محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ياد شد و گفتند: چقدر او عاجز و ناتوان است ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((از رفيقتان غيبت كرديد، عرض كردند: اى رسول خدا آنچه در او بود گفتيم . فرمود: اگر آنچه در او نبود مى گفتيد به او بهتان زده بوديد.))(695) حذيفه از عايشه روايت كرده كه عايشه از زنى ياد كرد و گفت : آن زن كوتاه قد است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((او را غيبت كردى )).(696)
حسن گويد: به بدى ياد كردن ديگران سه گونه است : غيبت ، بهتان ، دروغ و تمام آنها در قرآن آمده است . غيبت گفتن چيزى است كه در او وجود دارد؛ بهتان گفتن چيزى است كه در او نيست ؛ دروغ ، گفتن چيزى درباره اوست كه به تو رسيده است .
ابن سيرين از مردى ياد كرد و گفت : آن مرد سياه ، آنگاه گفت : از خدا آمرزش مى خواهم من معتقدم كه او را غيبت كرده ام . ابن سيرين از ابراهيم ياد كرد و گفت : ابراهيم نخعى و نگفت ابراهيم اعور.
عايشه گويد: هيچ يك از شما نبايد از ديگرى غيبت كند زيرا يك بار در محضر پيامبر به زنى گفتم : اين زن بلند دامن است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آب دهانت را بينداز، آب دهان انداختم و تكه گوشتى بود. (697)
مى گويم : اين رواياتى كه اهل سنت نقل كرده اند نمى تواند حكم شرعى را ثابت كند، بويژه كه انگيزه جعل چنين رواياتى در آنان وجود دارد؛ زيرا پيشوايان اهل سنت و رؤ ساى آنها عيب و نقص هاى فراوانى دارند كه آنها را واداشته است براى به دست آوردن حاجت خود باب اظهار آن عيب ها را به هر صورت كه شده مسدود سازند تا حال خود را ترويج كرده و از تنفر رعيت در امان باشند. همان طور كه آشكار ساختن عيب هاى مردم موجب هلاكت است ، قطع ريشه اين عمل و بستن آن (باب اظهار عيب ها) نيز خطر آفرين است زيرا اظهار نكردن عيب ها، خود موجب تاءييد كارهاى گنهكاران و صاحبان عيب هاست ، برخى از علماى ما (شيعه ) چنين گفته اند.
در (( مصباح الشريعه )) (698) از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده : غيبت ، ياد كردن كسى است به عيبى كه در پيش خدا عيب نيست و نكوهش چيزى است كه آگاهى از آن ستوده است . امّا اگر از شخص غايبى به عيبى ياد شود كه در پيش خدا نكوهيده است و صاحب آن عيب به آن نكوهش مى شود اين نكوهش غيبت اگر چه صاحب آن غيبت اگر بشنود برنجد به شرط آن كه نكوهنش كننده خود آن عيب را نداشته باشد و مقصودش تنها جدا كردن حق از باطل بر اساس گفتار خدا و رسول باشد؛ ولى اگر در اظهار آن عيب هدف دينى نداشته باشد. بر اساس مقصود فاسد خود مؤ اخذه مى شود اگر چه درست باشد (عيب در طرف باشد).
از امام صادق عليه السّلام روايت شده : ((غيبت ، گفتن عيب برادر دينى است كه خدا آن عيب را پوشانده است ، امّا عيب آشكار مانند شتابزدگى و تندى غيبت نيست .))
و در خبر ديگر آمده است ((غيبت ، گفتن عيبى از عيب هاى برادر دينى است كه خودش انجام نداده است . (699) و چيزى را كه خدا بر او پوشانده است و حدى بر او اقامه نشده است منتشر سازد.))(700)
بعضى از علماى ما (شيعه ) گفته اند كه حرام بودن غيبت اختصاص به معتقدان به حق دارد (موحدان شيعه ) زيرا دلايل حكم غيبت شامل گمراهان (پيروان ديگر اديان و مشركان ) نمى شود چون حكم در غيبت مربوط به مؤ منان يا برادران ايمانى است بنابراين شامل كسانى نمى شود كه به دين حق معتقد نيستند.
نظرات شما عزیزان: