انتخاب نوع غذا و ترك خورشت است و برترين غذا مغز گندم است و اگر آن را غربال كند كه كمال رفاهيت است ، و حد وسط آن جو غربال شده و كمترين آن جو غربال نشده است . برترين خورشت ها گوشت و شيرينى است و كمترين آن نمك و سركه است و حد وسط آن چيزهايى است كه به روغن بدون گوشت آراسته شود. عادت رهروان راه آخرت همواره خوددارى از خورشت است ، بلكه خوددارى از خواسته هاست ، زيرا انسان مايل به خوردن هر غذاى لذيذى است و آن موجب غرور در نفس او و سختى در قلب او مى شود و دلش به لذت هاى دنيا خو مى گيرد و از مرگ و ديدار خدا بدش مى آيد و دنيا براى او بهشت و مرگ برايش زندان مى شود؛ و هرگاه نفس خود را از خواسته هايش باز دارد و بر او تنگ بگيرد و لذتهايش را بر او حرام سازد دنيا برايش تنگ و زندان مى شود و نفس او مايل به رهايى از دنيا مى شود و رهايى او در مردن است . يحيى بن معاذ به همين نكته اشاره كرده آن جا كه مى گويد: اى گروه صديقان خودتان را براى مهمانى بهشت گرسنگى دهيد، زيرا ميل به غذا به اندازه گرسنه نگاه داشتن نفس است . تمام آنچه ياد كرديم از آفتهاى سيرى است ، زيرا اين آفت ها با خوردن غذاهاى گوارا به جريان مى افتد و ما با تكرار آنها سخن را طولانى نمى كنيم . از اين رو ترك خواسته هاى مباح پاداش فراوان دارد و خوردن غذاى لذيذ خطر بسيار تا آنجا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((بدترين امتم كسانى اند كه مغز گندم مى خورند.)) (411) در حالى كه مغز گندم حرام نيست بلكه مباح است ، به اين معنى كه هر كس آن را يك بار يا دو بار بخورد معصيت نكرده است ، و هر كس بر خوردنش مداومت ورزد نيز گناه نكرده است ، ولى نفس خود را به رفاه تربيت مى كند و به دنيا و لذتهايش انس مى گيرد و در صدد به دست آوردن آن بر مى آيد در نتيجه اين كارها، او را به گناهان مى كشاند. پس آنها بدترين امتند زيرا مغز گندم آنها را به انجام كارهايى مى كشاند كه تمام آنها گناه نيست .
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((بدترين امتم آنهايى هستند كه با غذاهاى خوب تغذيه كنند و از آنها گوشت بر بدنشان برويد و تنها همّشان خوردن غذاهاى گوناگون و لباس هاى رنگارنگ است و در سخن گفتن بى پروايند.))(412)
خداى متعال به موسى عليه السّلام وحى كرد: ((به ياد آر كه در گور مسكن مى گزينى چه آن تو را از بسيارى خواسته باز مى دارد.)) پيشينيان از خوردن غذاهاى لذيذ و عادت دادن نفس بر آن سخت مى ترسيدند و معتقد بودند كه آن نشان شقاوت است و منع آن را از سوى خدا براى خود كمال سعادت مى دانستند، تا آنجا كه روايت شده وهب بن منبّه گفت : دو فرشته در آسمان چهارم با هم ملاقات مى كردند و يكى به ديگرى گفت : از كجا مى آيى ؟ گفت : ماءمور شدم يك ماهى را كه فلان يهودى (لع ) خواسته بود از دريا برانم و ديگرى گفت : ماءمور شدم روغن زيتونى را كه فلان عابد خواسته بود بريزم . و اين هشدارى است بر اين كه فراهم آمدن اسباب شهوت از نشانه هاى خير نيست .
از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت شده است : ((بسا كسى كه چيزى بخواهد و رد شود و آن را بر نفس خويش برگزيند، خدا او را بيامرزد.))(413)
و نيز از آن حضرت روايت شده است : ((هرگاه سگ گرسنگى را با گرده نانى و كوزه آبى دفع كنى پس دنيا و اهل دنيا نابود باد.))(414)
حضرت با اين سخن اشاره فرموده كه درد گرسنگى و ضرر آن را بايد دفع كرد نه اين كه از لذت هاى دنيا برخوردار شد، پيشينيان از خوردن مشتهيات و سير شدن از غذاها خوددارى مى كردند و خوددارى آنها به سبب فوايدى بود كه ذكر كرديم ، و در بعضى اوقات غذاى حلالى نداشتند، لذا به مقدار ضرورت اجازه استفاده داشتند؛ و خواسته ها از موارد ضرورت نيست ، تا آنجا كه بعضى از همان علماى سابق گفته اند: نمك خواهش است زيرا بر نان افزوده مى شود و غير از نان هر چه هست شهوت و خواسته است و اين آخرين درجه رعايت درخواسته هاى نفس است و هر كه بر آن قادر نيست سزاوار است از نفس خويش غافل نشود و در شهوت ها نيفتد و در مسرف بودن شخص همين بس كه هر چه خواهد بخورد و هر كارى كه مايل است انجام دهد، و شايسته است كه بر خوردن گوشت مواظبت نكند.
على عليه السّلام فرمود: ((هر كه چهل روز گوشت نخورد اخلاقش بد شود و هر كه چهل روز به خوردن آن مداومت كند دلش سخت شود.))(415)
و گويند: تداوم بر گوشت خوارى در آدمى عادتى مانند عادت (416) به ميگسارى پديد مى آورد، و هر زمان گرسنه شود و شوق جماع در نفسش پديد آيد شايسته نيست غذا بخورد و مجامعت كند و دو خواسته نفسش را بر آورده سازد كه نفس بر او غالب آيد، و بسا كه نفس غذا بخواهد تا نشاط و شوق جماع بيابد. مستحب است كه در حال سيرى نخوابد كه ميان دو غفلت جمع كند و به سستى عادت نمايد و بر اثر آن دچار قساوت قلب شود. ليكن نماز بگزارد يا بنشيند و خدا را ياد كند به سپاس نزديك تر است .
در حديث است : ((غذايتان را با نماز و ياد خدا آب كنيد و پس از غذا نخوابيد كه دلهايتان سخت شود.))(417) و هر زمان كه ميل به ميوه هاى خوب دارد لازم است كه نان نخورد و به جاى آن ميوه بخورد به عنوان غذا نه به قصد لذت بردن از ميوه و براى اين كه در نفس ، جمع ميان عادت و ميل پيدا نشود؛ و هر زمان غذاى نرم و خشنى يافت بايد غذاى نرم را اول بخورد، زيرا پس از آن به غذاى خشن ميل نكند ولى اگر اول غذاى خشن را بخورد غذاى نرم را نيز به خاطر نرمى اش بخورد. يكى از بزرگان به يارانش مى گفت : آنچه مى خواهيد نخوريد و اگر خورديد به دنبالش نرويد و اگر در پى آن رفتيد آن را دوست نداريد. و در پى بعضى از انواع نان ها رفتن شهوت و ميل است .
خلاصه هيچ راهى نيست كه نفس را در خواسته هاى مباحش آزاد بگذاريم و نبايد در هر حال از آن پيروى كنيم و به همان ميزان كه بنده شهوتش را ارضا مى كند بيم آن مى روند كه در روز قيامت به او بگويند: (( اءذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا و استمتعتم بها. )) (418) و انسان به اندازه اى كه با نفسش جهاد مى كند و از اميالش مى گذرد در آخرت از خواسته هايش بهره مى برد.
خداى متعال فرمود: (( كلوا واشربوا هنيئا بما اسلفتم فى الايام الخالية . )) (419) و آنها ترك شهوت ها را پيش فرستادند نه خوردن مشتهيات را و لذا گفته شد: ((ترك خواسته اى از خواسته هاى نفس براى دل سودمندتر از روزه و عبادت يك سال است )).
شرح گوناگونى حكم گرسنگى و فضيلت آن به گوناگونى حالات مردم
بايد دانست كه هدف نهايى در تمام حالات و اخلاق رعايت حد وسط است ، زيرا بهترين كارها رعايت ميانگين آنهاست ، و هر دو طرف ميانگين در كارها نكوهيده است . آنچه ما در فضيلت گرسنگى نقل كرديم بسا كه مطلوب بودن افراط از آن استنباط شود و بعيد است كه چنين باشد، ولى از اسرار حكمت دين يكى آن است كه در هر چيزى كه طبيعت انسان حد نهايى آن را بخواهد و در آن فسادى باشد، دين در منع آن مبالغه مى كند به گونه اى كه شخص نادان چنين برداشت مى كند كه با هر چه طبيعت مى خواهد بايد تا آخرين حد ممكن مخالفت كرد، ولى دانشمند در مى يابد كه هدف رعايت حد ميانگين است ، زيرا طبيعت آدمى هرگاه كمال سيرى را بخواهد لازم است كه دين كمال گرسنگى را بخواهد تا طبيعت محرك انسان و شريعت مانع وى شود و در اثر مقاومت آن و تعادل برقرار شود، زيرا بعيد به نظر مى رسد كه كسى بتواند طبيعت انسانى را بكلى سركوب كند و روشن است كه آدمى به درجه نهايى نمى رسد و اگر كسى در مخالفت با طبيعت زياده روى كند شرع نيز آن را بد مى داند؛ چنان كه دين از عبادت شب و روزه روز بسيار ستايش كرده است ولى آنگاه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آگاه شد بعضى از مسلمانان تمام روزها روزه مى گيرند و تمام شب ها را به عبادت مى گذرانند از آن نهى فرمود.
هرگاه از اين مطلب آگاه شدى بدان در تناسب با طبيعت متعادل بهتر آن است كه انسان به اندازه اى غذا بخورد كه كه نه احساس سنگينى معده كند و نه احساس گرسنگى ، بلكه از شكم فراموش كند كه هرگز گرسنگى در آن مؤ ثر نشود زيرا هدف از غذا خوردن زنده ماندن و توان يافتن بر عبادت است ، و سنگينى معده مانع از عبادت مى شود، و درد گرسنگى نيز دل را سرگرم مى كند و از عبادت باز مى دارد؛ پس هدف اين است كه معتدل غذا بخورد بطورى كه اثر خوردن در او باقى نماند تا به فرشتگان شبيه شود، زيرا فرشتگان منزّه از سنگينى غذا و درد گرسنگى هستند، و آخرين هدف انسان اقتدا كردن به آنهاست ، و هرگاه انسان از سيرى و گرسنگى رهايى نداشته باشد، پس از حالت متوسط كه اعتدال است دورتر خواهد شد.(420)
مثل انسان در دورى از اين طرف هاى مخالف (افراط و تفريط) و رعايت حد وسط مانند مورچه اى است كه در وسط حلقه (فلزى ) بيفتد كه در آتش داغ شده و بر روى زمين افتاده است . مورچه كه به وسيله حلقه احاطه شده از گرماى آن مى گريزد و نمى تواند از زير حلقه بيرون رود. پس همواره در حال گريز است تا در مركز و وسط حلقه آرام بگيرد و اگر بميرد در همان جا خواهد مرد زيرا وسط حلقه نيست به اطراف آن گرماى كمترى دارد؛ همچنين تمايلات انسان به انسان محيط (و انسان محاط است ) است همانند حلقه كه به مورچه محيط است و فرشتگان از اين حلقه بيرونند و راهى براى بيرون شدن انسان نيست در حالى كه او مى خواهد در بيرون بودن از اين حلقه به فرشتگان شبيه شود. بنابراين شبيه ترين حالات انسان به فرشتگان دورى از حلقه است و دورترين جاها از اطراف حلقه وسط آن است نتيجه آن است كه در تمام اين حالات مخالف (افراط و تفريط) حد وسط (وسط حلقه ) مطلوب است ، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در گفتار خود از اين حالت به (( خير الامور اوسطها )) (421) تعبير فرموده و خداى متعال در قرآن به آن اشاره فرموده است : (( كلوا واشربوا و لا تسرفوا. )) هر زمان انسان احساس گرسنگى و سيرى نكند عبادت و انديشيدن برايش آسان مى شود و در نفس خود احساس سبكى مى كند و توان انجام كار را دارد، ولى اين حالت پس از معتدل شدن طبيعت حاصل مى شود امّا در آغاز كار هرگاه نفس چموش باشد انسان را به شهوت ها تشويق مى كند و به افراط متمايل مى سازد. بنابراين معتدل بودن به حال او نفعى ندارد، بلكه ناگزير بايد نفس را با گرسنگى رنج دهد، چنان كه در آزار دادن چهارپايى كه با گرسنگى و زدن و غيره براى معتدل شدن تمرين داده نشده است مبالغه مى كند؛ و هرگاه حيوان تمرين داده شود و به اعتدال برگردد انسان از آزار دادنش صرف نظر مى كند. از اين روست كه استاد مريد خود را فرمان مى دهد به كارهايى كه استاد شخصا آنها را انجام نمى دهد و او را به گرسنگى دستور مى دهد ولى خود گرسنگى نمى كشد و از خوردن ميوه ها و خواسته ها باز مى دارد و گاه او خود را از آنها منع نمى كند، چرا كه استاد از ادب كردن نفس خود فراغت يافته و از رنج دادن نفس بى نياز است ، و چون بيشتر حالات نفس ، حرص و شهوت و خوددارى از عيادت است گرسنگى كه درد آن را بيشتر احساس كند، براى او مفيدتر است تا شكسته شود و به اعتدال گرايد، و پس از آن در غذا نيز معتدل شود، و در ميان رهروان راه خدا تنها صديق يا مغرور نادان از تداوم بر گرسنگى خوددارى مى كند. امّا صديق چون نفسش مستقيم و در راه راست است ، از راندن آن با تازيانه گرسنگى به سوى حق بى نياز است ، امّا شخص مغرور (كه از تداوم بر گرسنگى خوددارى مى كند) براى اين است كه گمان مى كند صديق و از تربيت نفس خود بى نياز است و به نفسش گمان خوب دارد، و اين غرور بزرگى است و غالبا چنين است ، زيرا نفس كمتر بطور كامل تربيت مى پذيرد و بيشتر فريفته مى شود؛ سپس شخص مغرور و فريفته به صديق نگاه مى كند و چون سهل انگارى اش نسبت به تربيت نفس را مى نگرد او نيز در تربيت نفس خويش مسامحه مى كند؛ همانند بيمار كه نگاه مى كند به كسى كه بهبود يافته مى بيند وى هر چه مى خواهد مى خورد. بيمار نيز گمان مى كند كه سالم است در نتيجه هر چه مى خواهد مى خورد تا هلاك مى شود. و آنچه دلالت مى كند بر اين كه غذا به اندازه كم و زمان و نوع معين هدف اصلى نيست ، بلكه منظور مبارزه با نفسى است كه از حق دور شده و به درجه كمال نرسيده است ، اين است كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله اندازه و زمانى در غذا خوردن نداشت ؛ عايشه گويد: ((پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روزه مى گرفت تا آن اندازه كه مى گفتيم : افطار نمى كند و غذا مى خورد تا حدى كه مى گفتيم : ديگر روزه نمى گيرد.))(422)
پيامبر بر خاندانش وارد مى شد و مى گفت : ((آيا چيزى داريد؟ اگر مى گفتند: آرى مى خورد و اگر مى گفتند نه ، مى فرمود: در اين صورت روزه مى گيرم و گاه غذايى نزد او مى آوردند پس مى فرمود: من قصد روزه داشتم آنگاه مى خورد.))(423)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روزى (از خانه ) بيرون رفت و فرمود: ((من روزه ام ، عايشه به او گفت : به ما حيس (نوعى غذا) هديه شده است . پس فرمود: من قصد روزه داشتم ولى آن را نزديك بياور.))(424)
براى معروف كرخى غذاهاى خوب هديه مى آوردند و مى خورد. به او مى گفتند: برادرت بشر از اين غذاها نمى خورد. پس مى گفت : برادرم بشر را ورع گرفته بود ولى معرفت مرا آزاد و رها گذاشته است ، آنگاه گفت : من در خانه مولايم (خدا) مهمانم . هرگاه غذايم بدهد مى خورم و هرگاه گرسنگى ام بدهد صبر مى كنم ، مرا چه رسد كه اعتراض كنم و تشخيص دهم .
ابراهيم بن ادهم به يكى از برادرانش چند درهم داد و گفت با اين پول برايمان روغن و عسل و نان سفيد بگير. پس گفت : اى ابواسحاق با تمام اين پول ها، گفت : واى بر تو هرگاه داشته باشيم مانند مردان صبر مى كنيم . روزى غذاى بسيارى فراهم آورد و تعداد كمى را دعوت مى كرد. به او گفته شد: نمى ترسى كه اسراف باشد؟ گفت : در غذا اسرافى نيست ؛ اسراف در لباس و اثاث است . بنابراين كسى كه به اسرار معرفت بيناست مى داند تمام اين موارد حق است ولى نسبت به حالات مختلف مردم .
شرح آفت ريا كه كسى به آن دچار مى شود كه ترك خوردن مشتهيات كند يا كم بخورد
بايد بدانى بر كسى كه خواسته هاى نفسانى را ترك مى كند دچار دو آفت بزرگ مى شود، كه از خوردن مشتهيات بزرگ تر است : يكى آن كه نفس نتواند بعضى از خواسته ها را ترك كند و مايل به آنها باشد ولى نخواهد كه به خواستن آنها معروف شود. پس تمايل خود را پنهان بدارد و در خلوت چيزى بخورد كه در جمع نمى خورد و اين همان شرك پنهان است كه آفتى است بزرگ ، بلكه بر بنده لازم است كه هرگاه به حب آنها گرفتار شود، آن را آشكار سازد؛ زيرا اين صداقت است و بر فوت ثواب جهاد در كارها دلالت دارد. پنهان ساختن عيب و آشكار كردن كمالى كه دوزخ محسوب مى شود و مستحق دو نوع عذاب است ، در نتيجه خدا از آن راضى نمى شود مگر با دو توبه واقعى ، از اين رو خدا بر منافقان سخت گرفته و فرموده است : (( ان المنافقين فى الدرك الا سفل من النار. )) (425) زيرا كافر كفر ورزيده و آن را آشكار ساخته و منافق كفر ورزيده و آن را پنهان داشته و اين پنهان داشتن كفر، خود كفرى ديگر است ، زيرا چنين كسى نگاه خدا به قلب خودش را سبك شمرده و ديدن مخلوقان را بزرگ شمرده است . پس كفر را از ظاهر خود محو و در باطن خود اثبات كرده است . بنابراين عارفان به خواسته هاى بلكه گناهان گرفتار مى شوند ولى به رياكارى و تقلب و پنهان داشتن (عيب ها) گرفتار نمى شوند، بلكه كمال عارف آن است كه براى خدا خواسته ها را ترك مى كند و خود ميل به چيزى را آشكار مى سازد تا جايگاهى كه در دل مردم دارد از بين ببرد. يكى از عارفان هر چه را مى خواست مى خريد و در خانه مى آويخت ، در حالى كه هيچ علاقه اى به آن نداشت ولى مى خواست با آن عمل حالت خود را مشتبه سازد تا دل هاى عاقلان از او برگردد و حال او آنان را پريشان نسازد. پس كمال زهد، زهد ورزيدن در اظهار زهد است به اين كه خلاف آن را اظهار كند و اين عمل صديقان است ، زيرا او دو صدق را با هم جمع كرده است چنان كه شخص او ميان دو دروغ جمع كرده ، بنابراين صديق دوبار سنگين را بر نفس بار كرده و جام صبر را دوبار به نفس نوشانده است : يك بار به نوشيدن صبر و ديگر بار به ترك آن ، پس ناگزير در برابر صبرشان دو اجر دريافت مى كنند و اين حالت شبيه به روش كسى است كه آنچه داده مى شود آشكارا مى گيرد و در نهان رد مى كند تا نفس خود را با خوارى آشكار و با فقر در نهان بشكند.
مى گويم : من صداقتى در اين حالت تدليس و نيرنگ نمى بينم و خيرى در اين گونه كارها نيست ، بلكه معتقدم تمام آنها دروغ و رياكارى محض و توجه به مردم و اظهار حالاتى است كه وجود ندارد.
غزالى گويد: كسى كه اين حالت (تلبيس حال ) را از دست بدهد نبايد از اظهار شهوت خود و كاستى آن و صداقت در آن خوددارى كند و نبايد اين گفته شيطان او را بفريبد كه : هرگاه تمايلات خود را آشكار سازى ديگران به تو اقتدا مى كنند، بنابراين براى اصلاح ديگران آن را پنهان بدار. زيرا اگر قصد اصلاح ديگران را دارد اصلاح خودش برايش مهم تر از ديگران است حال آنكه قصد او فقط رياكارى است و شيطان او را براى اصلاح ديگران به رياكارى تشويق مى كند، از اين رو بر او دشوار است كه عيب خود را آشكار سازد هر چند بداند كه افراد مطلع از اين موضوع در عمل به او اقتدا نمى كنند يا از اعتقاد خود بر نمى گردد كه او تمايلات را ترك كرده است .
آفت دوم اين است كه مى تواند تمايلات را ترك كند ليكن از معروف شدن به آن و شهوت به پاكدامنى شاد مى شود، در اين صورت با تمايل به خوردن كه ميل ضعيفى است مخالفت كرده و از تمايلى بدتر از آن كه تمايل به شهرت و مقام اطاعت كرده و آن تمايل پنهانى است ، و هرگاه در نفس خود چنان تمايل (ميل به شهرت ) را احساس كرد بداند كه شكستن آن از شكستن تمايل به غذا مهم تر است . بنابراين غذا بخورد سزاوارتر از حبّ مقام است .
ابوسليمان گويد: هرگاه ميل به چيزى كه تارك آن هستى برايت آماده شد به ميزان كمى از آن بهره ببر و آرزوى نفس خود را كاملا برنياور تا تمايل را از نفست دور سازى و خوشى آن را تيره گردانى زيرا خواسته اش را به او نداده اى .
حضرت جعفر بن محمّد صادق عليه السّلام فرمود: ((هرگاه نزد من چيزى آورده مى شد كه به آن ميل داشتم به نفسم نگاه مى كردم اگر اظهار تمايل به آن مى كرد به آن مى خورانيدم و آن بهتر از منع نفس بود، و اگر تمايل خود را پنهان مى كرد و دورى از آن را آشكار مى ساخت (به ظاهر اظهار بى ميلى مى كرد) با ترك آن تمايل او را كيفر مى كردم و چيزى از آن به او نمى دادم )) و اين راهى براى كيفر دادن نفس بود و در برابر اين تمايل پنهانى .
مى گويم : اين سخن به سخن مولايمان حضرت صادق عليه السّلام شباهت ندارد بلكه به سخن صوفيان شبيه تر است .
ابوحامد گويد: خلاصه هر كس ميل به غذا را رها كند و در تمايل به رياكارى افتد مانند كسى است كه از كژدمى بگريزد و به مارى پناه ببرد زيرا تمايل به ريا بيش از تمايل به غذا زيان آور است .
نظرات شما عزیزان: