مى گويم : ابوحامد در سخن طولانى خود فرو رفتن در دره هاى گمراهى را مطرح كرده و مدعى امكان چيزى شده كه تقريبا محال است . بعلاوه آنچه مطرح ساخته اظهار دين جديد و پديد آوردن بدعتى زشت است كه از ميان يك ميليون نفر يكى نجات نمى يابد، و اگر راهى وجود مى داشت كه به دين پيامبر ما بهتر هدايت مى كرد البته پيامبر آن را مى آورد، زيرا دين او بهترين دينهاست ، چنان كه آن حضرت بهترين پيامبران است . در قرآن آمده است : (( و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فنفرق بكم عن سبيله . )) (320) پس بناچار آنچه پيامبر آورده است براى هدايت كافى است و در مقررات آن حضرت كارهايى كه سالكان خود را به تكلف به آن وادار مى كنند وجود ندارد، بلكه نصوص اسلامى كه به ما رسيده است بر خلاف دستوراتى است كه آنها جعل كرده اند به ما رسيده است . امّا در اين مورد كه سالكان بكلى مال و ثروت و مقام را طرد كرده اند اسلام بر به دست آوردن روزى حلال و مقدار خوراك سال سخت تشويق كرده است ، و اين كه هركس سربار مردم شود (در روزى ) ملعون است (321) ((و هر كه خود را خوار سازد مورد نكوهش است )) (322) و تنها چيزى كه نكوهيده است دوستى مال و مقام است نه به دست آوردن مال به اندازه لازم بدون دوستى مال و تعصب نداشتن . در روايات اسلامى وارد شده است كه : ((همانا بهترين وسايل نزديكى به خدا، دوستى براى خدا و دشمنى براى خداست .))(323) ((و همانا دين دوستى و دشمنى است .)) (324) و روايات ديگرى كه به اين مضمون رسيده است . امّا راجع به شب زنده دارى در تنهايى روايت شده كه ((شيطان در وقتى كه آدمى تنهاست بر او جرى تر است و بيشتر به او مى پردازد.))(325) و امّا در مورد اكتفا كردن به يك كلمه در وردها پس در فضيلت تلاوت قرآن و دعا وارد شده است كه ((هسته عبادت خالص نيايش است .)) (326) و حاجت را بايد از خدا خواست . علاوه بر آن رواياتى در فضيلت نماز جمعه و جماعت و بركت ديد و بازديد و اجتماعات وارد شده است و در حديثى كه شيعه و سنى بر آن اتفاق نظر دارند آمده است : ((رهبانيت و گوشه گيرى در اسلام نيست .)) (327) و اين كه ((رهبانيت امت من روزه است .))(328) و در حديث ديگرى است : ((رهبانيت امتم نشستن در مسجدهاست .)) (329) و ديگر رواياتى كه مخالف با راه و روش اين گروه است . پس اين بدعت گذاران جهل و بى ادبى نسبت به خدا و رسول خدا را باهم جمع كرده اند، امّا نادانى آنها از آن جهت است كه حكمت اوامر و نواهى الهى را كه خداوند به بندگان خود تكليف كرده و بر حسب لياقتشان و موافق با درك و مزاجشان بوده است ، درنيافته اند. امّا بى ادبى آنها به سبب مخالفتشان با خدا و رسول اين است كه به پندار خودشان راهى به معرفت خدا جعل كرده اند و آنها كسانى هستند كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده اند كه فرمود است : ((هر كه در دين ما چيزى پديد بياورد كه در دين نيست اين عمل مخالف سنت و مردود است .))(330) و در حديث ديگرى است : ((هر كه به امتم غش كند نفرين كند نفرين خدا و فرشتگان و تمام مردم بر اوست ، عرض شد اى رسول خدا: غش نسبت به امتت چيست ؟ فرمود: بدعتى پديد آورد و مردم را بر آن وادار كند)) (331) و در روايت ديگر است : ((همانا براى خدا فرشته اى است كه هر روز فرياد مى كند هر كه با سنت رسول خدا مخالفت كند شفاعت پيامبر به او نمى رسد)) (332) بدعت گذاران همان كسانى هستند كه گفته اند: مثل كسى كه با ابداع چيزى مخالف سنت رسول خدا در دين جنايت مى كند به كسى كه گناهى مى كند، همانند كسى است كه با شاه در قلب دولتش نافرمانى كند نسبت به كسى كه در خدمت معينى با شاه مخالفت كند، گاه اين گناه آمرزيده مى شود امّا مخالفت در قلب دولت بخشوده نمى شود، پس گفتار اين سالكان تنها با رهايى از اميال نفسانى مى تواند صحيح باشد و اين عمل در توان بشر نيست بويژه مردم عوام . شخصى به مولايمان امام صادق عليه السّلام گفت : ((من خاندانى قدريّه دارم كه مى گويند مى توانيم چنين و چنان كنيم و مى توانيم كارى نكنيم حضرت فرمود: به او بگو آيا مى توانى از آنچه به دست مى آيد ياد نكنى و آنچه دوست دارى فراموش نكنى ؟ پس اگر گفت : نه گفتار خود را رها كرده ، و اگر گفت : آرى هرگز با او سخن مگو كه مدعى خدايى شده است )) و نيز سلوك كامل نمى شود جز به پيروى از استاد و مخالفت نكردن با او در كارهايى كه انجام مى دهد و ترك مى كند چنان كه مى گويند، در حالى كه به اعتراف خودشان استاد جايزالخطاست چون در استاد عصمت را شرط نمى دانند بنابراين ممكن است مريد را به كارى مكلف سازد كه نابودى دين و دنيايش در آن كار باشد چنان كه به اين نيز اعتراف كرده اند و ما آن را ديده ايم . بعضى از مريدان بر اثر رياضت مرده و دين بعضى از آنها تباه شده است ، از اين رو مولايمان امام صادق عليه السّلام فرمود: ((بپرهيز از اين كه مردى را در مقابل حجت خدا منصوب نمايى و در تمام گفته هايش او را تصديق كنى .))(333) و اين يكى از معانى گفتار ذات حق است : (( و الذين اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها. )) (334) زيرا پيروى كردن از چنين استاد بدعت گذار كه از خدا سخن نمى گويد و جايزالخطاست پرستش طاغوت است ، بعلاوه كه مى بينيم بيشتر اساتيد اين سالكان كه همين راه زشت را پيموده اند و مردم را به آن راه واداشته اند خود در شناخت امام كور و سرگشته بودند، با اين كه شناخت دين از نظر علم و عمل بر شناخت امام منصوب به وحى از سوى خدا مبتنى است .
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حديثى كه مورد اتفاق شيعه و سنى است فرموده : ((هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است ))(335) ؛ (( و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من اللّه ان اللّه لا يهدى القوم الظالمين . )) (336)
از امام باقر عليه السّلام روايت شده : ((هر كس به خدا نزديك شود با عبادتى كه خود را در آن به زحمت اندازد و امامى را كه خدا تعيين كرده قبول نداشته باشد، سعيش مقبول نيست و گمراه و سرگشته است و خدا از كارهايش در خشم است ؛ و مثل او همچون گوسفندى است كه گله و چوپان خود را گم كند و سرگردان از اين سو به آن سو رود و روز بر او بگذرد و چون تاريكى شب او را فرا بگيرد گله گوسفندى ببيند ولى چوپان را نبيند. پس فريفته شود و با اشتياق داخل آنها شود و در آغل با آن گله بخوابد و چون شبان گله اش را از آغل به چرا برد شبان و گله را بيگانه بيابد و سرگشته در جست و جوى شبان و گله خود حركت كند. پس گوسفندانى را با شبانى ديده با علاقه به آنها ملحق شود. پس شبان فرياد بزند: به شبان و گله خود بپيوند زيرا تو گله و شبان خود را گم كرده اى و سرگشته اى ، پس ترسان و حيران بگريزد و آواره شود در حالى كه شبانى ندارد كه راهنمايش شود و او را به چراگاهش برگرداند. در همان حال گرگ از فرصت استفاده كند و او را بخورد. بخدا همچنين گمراه و حيران است كسى از اين امت كه از سوى خدا امامى عادل و ظاهر نداشته باشد، و اگر بدين حال بميرد به كفر و نفاق مرده است ، بايد دانست كه پيشوايان ستم و پيروانشان كه از دين خدا بدورند خود گمراه و ديگران را نيز گمراه كرده اند و كارهايى كه انجام مى دهد مانند خاكسترى است كه در روزى سخت تندباد بر آن بوزد و نتوانند چيزى از آنچه فراهم كرده اند (برداريد) اين همان گمراهى آشكار است .))(337)
از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده : ((به خدا اگر شيطان پس از نافرمانى و تكبر خدا را در تمام عمر دنيا سجده مى كرد سودى به حالش نداشت و تا بر طبق فرمان خدا به آدم سجده نمى كرد خداوند اعمالش را نمى پذيرفت ؛ همچنين اعمال اين امت عصيانگر را پس از آن كه بعد از پيامبر خدا مورد آزمون قرار گرفتند و پس از آن كه امام منصوب از سوى پيامبر خود را رها كردند نمى پذيرد و هيچ حسنه اى از جانب آنها بالا نمى رود مگر از همان راهى كه خدا به آنها امر كرده است به در خانه خدا بروند و امامى را كه به دوستى او ماءمور شده اند دوست بدارند و از درى كه خدا و رسولش بر ايشان گشوده است )).
اگر بگويى : راه شناخت اسرار دين و به دست آوردن يقين چيست ؟ پس بدان كه خداى سبحان ما را جفت هايى قرار داده و براى هر يك از ما راه و روشى مقرر داشته است ، و عامه مردم نمى توانند به راه حكماى عاقل يا راه علماى ربانى بروند، زيرا پيشگاه ذات حق برتر از اين است كه محل ورود هر كسى باشد يا جز يك نفر يك نفر به آن جا روى بياورند، و مؤ منى كه به يقين رسيده از درّ كمياب تر است . پس كسى كه مى خواهد به تحصيل علمى شروع كند كه در نزد اهلش مكنون است از تعليم آن به غير اهلش دريغ و خوددارى مى شود لازم است جوان ، صحيح المزاج ، باهوش ، امين و پاكدامن و راستگو، و آراسته خو به دور از ريا و نفاق باشد. و به جيفه دنيا فريفته نشود و از حيله و فريب و خيانت و مانند آن روى بگرداند، علم و علما را بزرگ بدارد و به تكاليف شرعى واجب و مستحب روى بياورد، پس از آن احكام دينى را بياموزد و حلال و حرام آن را بشناسد و آنها را از اهل دين و امام دين بياموزد. حضرت صادق عليه السّلام فرمود: ((نشان دروغگو اين است كه از آسمان و زمين به تو خبر دهد و چون از مسائل حلال و حرام سؤ ال مى كنى چيزى نمى داند.))(338)
آنگاه پس از تمام اين كارها به تحصيل اين علم از راهش بپردازد به اين طريق كه واجبات را مقدم بدارد، آنگاه مستحبات را به جاى آورد سپس آداب و سنت ها را رعايت كند، و بر گرفتارى ها و رنج ها صبر كند و بر اندازه ممكن به فكر ادامه دهد و ملازم ذكر باشد؛ به مقدار توان خود را از شهوت هاى نفسانى و خيالات شيطانى تهى سازد و تمام غم ها را يك غم قرار دهد و نيت را خالص و صاف كند و به آنچه اندك اندك مى آموزد عمل كند، و لحظه به لحظه مواظب نفس باشد تا علم پس از يقين برايش آشكار شود و از مرحله (( علم اليقين )) به (( عين اليقين )) و به (( حق اليقين )) برسد؛ آنچه در اين راه مهم است بى ميلى به دنيا و پيروى دين از طريق امامان ، هدايت و ملازمت تقواست ؛ خداى متعال فرمود: (( و اتقواللّه و يعلمكم اللّه . )) (339)
و فرمود: (( ان تتقوااللّه يجعل لكم فرقانا. )) (340)
و فرمود: (( و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض . )) (341)
و فرمود: (( و من يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث و لا يحتسب . )) (342)
و فرمود: (( و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا. )) (343)
اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود: ((همانا محبوبترين بندگان خدا در پيشگاه خدا بنده اى است كه خدا او را پشتيبانى و تقويت كند تا بر نفس خود غالب شود. پس اندوه را دريابد و لباس خوف از خدا را بر خود بپوشاند، در نتيجه چراغ هدايت در قلبش روشن شود))؛ تا اين كه فرمود: ((جامه هاى شهوت را بكند و از تمام غم ها جز يك غم تهى شود. سپس از حالت نابينايى و مشاركت با اهل هوى و هوس بيرون رود و درهاى هدايت را به روى خود بگشايد و درهاى پستى را ببندد تا راهش را ببيند و برود و نشانه هايش بشناسد و از گرداب هاى دنيا (به وسيله كشتى هاى نجات ) بيرون برود و به مطمئن ترين رشته ها و محكم ترين ريسمان ها چنگ بزند، پس او در يقين خود مانند نور خورشيد است )).(344)
غزالى گويد: در اين هنگام آخرين درجه رياضت اين است كه مريد قلب خود را همواره با خدا بيند، و اين ممكن نيست مگر دل را از ديگران تهى كند و آن تنها با مجاهدت طولانى ميسر شود. پس هرگاه دلش با خدا شد، شكوه دربار ربوبى برايش آشكار شود و حق برايش تجلى كند، و از لطائف رحمت خدا چيزهايى بر او ظاهر شود كه اصلا قابل وصف نباشد و چون چيزى از امور ياد شده بر مريد كشف شود بزرگ ترين موانع براى وى اين است كه به تذكر و موعظه و پند دادن ديگران بپردازند و لذتى از آن در نفس خود احساس كند كه جز آن لذتى نباشد و آن لذت او را فرا بخواند كه در چگونگى ايراد آن مطالب و نيكو ساختن الفاظى كه از آن (موعظه و پند) تعبير مى كند و ترتيب نقل آنها و آراستن آن به داستان ها و شاهدهاى قرآن و حديث بينديشد و براى اين كه دل ها و گوش ها به او تمايل نشان دهند صورت سخن را زيبا سازد، و بسا كه شيطان اين توهم را در او ايجاد كند كه اين پند دادن تو زنده كردن دل هاى مردگانى است كه از خدا بى خبرند، و تو واسطه ميان خدا و خلقى تا بندگان خدا را به او دعوت كنى و تو در آن بهره اى ندارى و نفست از آن لذتى نمى برد و حيله گرى شيطان روشن مى شود به اين كه در ميان همگنان او كسى پيدا شود كه از او بهتر و شيرين تر سخن بگويد و بيشتر بتواند دل هاى عوام را جذب كند، در اين صورت كژدم حسد ناگزير در درونش به حركت مى آيد اگر محرك او (در موعظه ) لذت قبول مردم باشد، و اگر محرك او فقط خدا باشد از آن نظر كه بر دعوت بندگان خدا به راه راست حريص است پس با پيدا شدن واعظى زيردست سخت خوشحال مى شود و مى گويد: سپاس خدا را كه مرا كمك كرد و به كسى كه در اصلاح بندگان خدا پشتيبان من است مرا تاءييد فرمود مانند كسى كه بر او واجب است مرده اى را دفن كند و شرعا دفن بر عهده او قرار گرفته است پس اگر كسى به كمكش بيايد قطعا خوشحال مى شود و به ياور و خود حسد نمى برد، بنابراين بى خبران از خدا مردگانند و واعظان ، هشداردهنده و زنده كننده آنهايند پس اگر واعظان بسيار باشند موجب آسايش و پيروزى است ، و سزاوار است كه از وجود آنها سخت شادمان شود و چنين واعظى براستى كمياب است ، پس لازم است مريد از اين حالت (لذت بردن از موعظه ) بپرهيزد زيرا از بزرگترين ريسمان هاى شيطان است كه با آن راه كسانى را كه تازه راه بر آنها گشوده شده است مى بندد زيرا برگزيدن زندگى دنيا طبيعتى است كه بر انسان غلبه دارد از اين رو خداى متعال فرمود: (( بل تؤ مرون الحيوة الدنيا. )) (345) سپس خداى سبحان بيان فرموده است كه شرّ در طبيعت انسان ها قديم است و بر انسان غالب و در كتب پيشين نيز ياد شده است . پس از آن خداى سبحان فرمود: (( ان هذا لفى الصحف الاولى صحف ابراهيم و موسى . )) (346)
اين بود راه رياضت مريدها و ترتيب آن در اين جا كه تدريجا به ديدار خداى سبحان نايل شوند. امّا شرح رياضت در هر صفتى بزودى خواهد آمد، زيرا بيشتر صفاتى كه بر انسان غالب است مربوط به شكم و غريزه جنسى و زبان و پس از آن خشم است كه آن در حمايت شهوت ها همانند لشكرى است و آنگاه كه انسان شهوت شكمبارگى و همخوابگى را دوست بدارد و به آن انس بگيرد دنيا را دوست بدارد و جز با مال و مقام به دنيا نمى رسد و هرگاه مال و جاه به دست بياورد خودپسندى و تكبر و رياست طلبى در او به وجود مى آيد، و هرگاه اين امور ظاهر شود و نفسشس به او اجازه ندهد كه بكلى دين را رها سازد به چيزهايى از دين چنگ مى زند كه در آن رياست باشد و غرور بر او غالب مى شود.
از اين رو بر ما واجب است پس از تقديم اين دو كتاب ، بخش مهلكات را با هشت كتاب كامل كنيم .
كتابى در سركوب كردن شكمبارگى و همخوابگى ، كتابى در بلاى زبان ، كتابى در شكستن خشم و حسد و كينه ، كتابى در نكوهش دنيا و شرح نيرنگ هاى آن ، كتابى در شكستن محبت مال و نكوهش بخل ، كتابى در نكوهش ريا و مقام دوستى ، كتابى در تكبر و خودپسندى ، و كتابى در شرح مواضع غرور و گول خوردن .
با ذكر اين هلاك كننده ها و آموختن راه درمان آنها مقصود ما از اين بخش ، يعنى بخش هلاك كننده به پايان مى رسد (( ان شاء اللّه ، )) زيرا آنچه در كتاب اول ياد كرديم شرح صفات دل بود كه منشاء هلاك كننده ها و نجات دهنده ها بود، و آنچه در كتاب دوم ياد كرديم اشاره اى كلى به راه مهذب ساختن اخلاق و درمان بيمارى هاى دل بود. امّا شرح آنها به خواست خدا در اين كتاب ها خواهد آمد (( و الحمدللّه رب العالمين . ))
اين است آخر كتاب رياضت نفس و تهذيب اخلاق و درمان بيمارى هاى دل از كتاب (( محجة البيضاء در تهذيب احيا )) و به خواست خداى متعال در پى آن كتاب سركوب كردن و شهوت شكمبارگى و همخوابگى مى آيد. سپاس از آن خداست در آغاز و انجام ، و ظاهر و باطن .
كتاب سركوب كردن شكمبارگى و شهوت همخوابگى
مقدّمه
اين سومين كتاب از بخش مهلكات كتاب (( محجة البيضاء فى تهذيب الاحياء )) است
(( بسم اللّه الرحمن الرحيم ))
سپاس از آن خدايى است كه در بزرگى و بلندى مقام و شكوه يگانه است ، شايسته سپاس و تقديس و تنزيه است ، و در آنچه قضاوت و بطور قطع حكم مى كند عادل است ، و بخشش و انعامش شامل همه مى شود، و در تمام موارد و جريانات امور سرپرست و حافظ بندگان خويش است ، و بيش از نيازهاى مهم بنده بلكه آن اندازه كه آرزوهايش را كفايت كند به بنده خود انعام مى كند، هدايت بنده و مرگ و زندگى او به دست پروردگار است ، و هرگاه بيمار شود او را شفا مى دهد، و چون ضعيف شود او را نيرو مى بخشد، و اوست كه بنده را به بندگى موفق مى دارد، آنگاه او را مورد عنايت قرار مى دهد، و اوست كه بنده را غذا مى دهد و سيراب مى كند، و اوست كه بنده را از نابودى حفظ مى كند، و در خوردنى و نوشيدنى از آنچه او را به نابودى مى كشاند حراست مى كند، و توان قناعت به غذاى كم به او مى دهد و نيرومندش مى سازد تا بدان وسيله راه هاى ورود شيطان را كه با او دشمنى مى كند، ببندد، و قدرت نفس را كه با او دشمنى مى ورزد درهم مى شكند، پس بنده شرّ آن دو (شيطان و نفس ) را دفع مى كند آنگاه به پرستش و تقواى پروردگار مى پردازد. اين كارها پس از آن است كه در آنچه مى خواهد و لذت مى برد بر او توسعه مى دهد، و آنچه انگيزه هاى لذت را در او به هيجان مى آورد زياد مى كند و تمام اين كارها براى آزمايش اوست ، تا بنگرد چگونه خدا را بر خواسته هاى خود بر مى گزيند و چگونه اوامر او را انجام و نواهيش را ترك مى كند و مواظبت بندگى اوست و از معصيت او منع مى شود.
و بر محمّد بنده شريف و پيامبر والامقام او درود باد؛ درودى كه بر قرب و منزلت او بيفزايد و مقام او را بالا ببرد، و درود بر خاندان نيكوكار و خويشاوندان و صحابه خوب و تابعينش .
امّا بعد، از بزرگترين هلاك كنندهاى فرزند آدم شهوت شكمبارگى است ، و آدم و حوا به همين علت از بهشت به خانه ذلت و احتياج يعنى دنيا بيرون رانده شدند، زيرا از خوردن ميوه آن درخت بهشتى نهى شدند پس شهوت بر آن دو غالب آمد تا از درخت ممنوع خوردند و عورتشان آشكار شد، و بدون ترديد شكمبارگى سرچشمه شهوتها و منشاء بلاها و دردهاست ، زيرا در پى آن شهوت همخوابگى و شهوت مجامعت زياد مى شود و در پى شهوت غذا و زناشويى ميل به مال و مقام افزون مى گردد و آن دو وسيله اى براى توسعه در خوراك و مجامعت مى شود و در پى افزايش مال و مقام انواع نادانى ها و نزاع ها و حسدها به وجود مى آيد، سپس از امور ياد شده ريا و مباهات و افزون طلبى به وجود مى آيد، و اين امور آدمى را به بخل و كينه و دشمنى مى كشاند و نتيجه اش آن است كه صاحب اين صفات دست به ستم و كارهاى زشت مى زند.
تمام امور ياد شده نتيجه پر كردن معده و مستى سيرى است ، و اگر بنده نفس خود را با گرسنگى خوار سازد و راه هاى ورود شيطان را ببندد به بندگى خدا اقرار مى كند و راه مستى و طغيان را نمى پيمايد و به سبب آن در لذات دنيوى غرق نمى شود، و دنيا را بر آخرت ترجيح نمى دهد و به خاطر دنيا به ديگران دشمنى نمى ورزد.
حال كه آفت شكمبارگى تا اين اندازه مهم است شرح آفات آن به منظور پرهيز از آنها لازم است و نيز روشن ساختن راه مبارزه با آن آفات و هشدار بر فضيلت مبارزه به منظور پرداختن به آن ضرورى مى باشد. همچنين شرح شهوت همخوابگى لازم است چون اين شهوت تابع شكمبارگى است و به يارى خداى متعال آن را در فصل هايى كه همه را در بر داشته باشد شرح مى دهيم و آن شرح فضيلت گرسنگى و سپس فوايد آن و راه رياضت و سركوب شهوت شكمبارگى با كاستن از غذا و به تاءخير انداختن آن است ، آنگاه مختلف بودن حكم گرسنگى و فضيلت آن را به اختلاف حالات مردم شرح مى دهيم ، و نيز رياضت در ترك شهوت را توضيح خواهيم داد، و سپس به شرح شهوت همخوابگى مى پردازيم ، آنگاه ترك ازدواج را كه وظيفه مريد است بيان مى كنيم ، و سرانجام فضيلت كسى را كه با شكمبارگى و شهوت همخوابگى و چشم چرانى مخالفت مى كند شرح مى دهيم .
نظرات شما عزیزان: