س 419- توضيح بفرماييد كه چگونه ؟
ج - ما در نشاه ماده قرار داريم ، و در نظام ماده يك سلسله احكامى مشاهده مى كنيم كه مختص به همين نظام مادى است ، ولى در عالم سماء، احكام اين نظام مادى حكم فرما نيست ، در آنجا احكامى است كه در نظام مادى وجود ندارد.
بنابراين ، ممكن است بر خلاف احكام نظام عالم ماده ، هم بهشت با همه عالم برابر باشد، و هم جهنم ، و هيچ گونه تزاحمى هم نباشد، زيرا اين تزاحم در عالم ماده است .
س 420- در اين صورت كه عالم ، همه مجردات مى شود؟
ج - عالم ، مجردات نمى شود.
س 421- اگر اجسام مادى وجود داشته باشد، چگونه تزاحم نمى شود؟
ج - زيرا نمى توانيم احكام نظام مشهود را به نظام غير مشهود سرايت دهيم .
س 422- خوشيد كه رفت ، روز هم كه از لوازم خورشيد است مى رود.
ج - به روايت مفصل ابواسحاق سبيعى در كتاب (بحار الانوار) مراجعه شود.
س 423- آيا اين روايت مى خواهد بفرمايد؛ اين نشاه يه نشاءه اى ديگر تبديل مى شود؟
ج - انتقال اين نشاءه و نشاءه ديگر به انقلاب بر مى گردد، و انقلاب محال است ، بلكه معناى آن اين است كه نظام عالم ماده لازم نيست به نظام غير مشهود سرايت كند، بنابراين اشكال ندارد كه بهشت مساوى مجموع عالم باشد (چنانكه آيه گذشته بدان دلالت داشت ) و جا براى جهنم نماند، و در عين حال ، جاى جهنم هم همه عالم باشد و هيچ تزاحمى بين آنها نباشد.
سايه بدون آفتاب ؟
س 424- خداوند سبحان در جايى در رابطه با نعمتهاى بهشتى مى فرمايد: لايرون فيها شمسا و لا زمهريرا (انسان (هل اتى ): 13)
در آنجا نه آفتابى مى بينند و نه سرمايى .
آيا اين آيه شريفه با آياتى كه مى گويد در بهشت سايه است (واقعه 30، نساء: 57، رعد: 35، مرسلات : 41، يس : 56، و انسان : 14) منافات ندارد؟
ج - به خصوص در روايات داريم كه در صحراى محشر مؤ من راحت مى نشيند و درختى بر او سايه مى اندازد، سايه داشتن ربطى به لايرون فيها شمسا و لازمهريا ندارد و از هم و ازواجهم فى ظلال على الارائك متكئون (يس : 56): (بهشتيان با همسرانشان در زير سايه ها بر تختها تكيه مى زنند.) استفاده نمى شود آفتاب است ، ولى در هر حال روشنايى وجود دارد كه سايه دارد. اگر در بهشت نور نباشد، تمام لذائذ اهل بهشت از بين مى رود نور موهبتى است براى اهل بهشت .
نعمتى بالاتر از درك انسان !
س 425- خداوند متعال مى فرمايد: لهم ما يشاءون فيها (ق : 35)
براى آنان هر چه بخواهند در بهشت فراهم است .
آيا مقصود از اين آيه آن است كه اهل بهشت هر نعمتى را كه خواستند و درك كردند براى آنان فراهم خواهد بود، و اگر نعمتى را درك نكردند و به ياد نياوردند از آن محروم خواهند بود؟
ج - خير، محروم نخواهند بود؛ زيرا گفتار خداوند متعال كه در پى آن مى فرمايد: (و لدينا مزيد) (ق : 35): (و نزد ما افزون بر آن وجود دارد)، بالاتر از درك است ؛ زيرا اگر درك مى كردند، مى خواستند، همچنين در جاى ديگر مى فرمايد: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعين . (سجده : 17)
لذا هيچ كسى نمى داند، چه چيزهايى از آنچه كه روشنى بخش ديدگان است ، براى آنان پنهان شده است .
ثله من الاولين ، و ثله من الاخرين كيانند؟
س 426- خداوند متعال در سوره واقعه درباره اصحاب يمين مى فرمايد: ثله من الاولين ، و ثله من الاخرين (واقعه : 39 و 40)
آنان گروهى از پيشينيان ؛ و گروهى از متاءخران هستند.
آيا منظور از (الاولين ) انبياء عليهم السلام هستند؟
ج - خير امتهاى گذشته مقصود است . عامه در ذيل اين آيه دو روايت نقل مى كنند كه آيه ابتدا اين گونه نازل شد: ثله من الاولين ، و قليل من الاخرين مانند اول سوره كه درباره سابقين ذكر شده است . (واقعه : 13 و 14)
در يكى از آن دو روايت آمده است : وقتى كه اصحاب آيه را شنيدند افسرده خاطر شدند، لذا در وسط روز آن آيه نسخ شد و به اين صورت نازل شد: ثله من الاولين ، و ثله من الاخرين
در روايت ديگر در خصوص عمر است كه وقتى شنيد، گريه كرد،(157) لذا خداوند آيه را به صورت (ثله من الاخرين ) نازل فرمود.
باده بهشتى
س 427- مقصود از (خمر) در اين آيه شريفه چيست كه خداوند مى فرمايد: و انهار من خمر لذه للشاربين (محمد: 15)
و نهرهاى از باده اى كه براى نوشندگان لذيذ است (براى بهشتيان فراهم است .)
ج - اين همان خمرى است كه نه خمار دارد، و نه عقل رااز بين مى برد، چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: لايصدعون عنها و لاينزفون (واقعه : 19) نه از آن درد سر مى گيرند و نه بى خرد مى گردند
س 428- آيا اين خمر مستى آور است و نوشندگان را مست مى كند؟
ج - بله ، مست كننده است البته سكر و مستى به اين معنى كه آنان را نسبت به ساحت مقدس حق محو مى كند، به گونه اى كه محو جمال و جلال حق تعالى مى گردند، نه به معناى از بين رفتن عقل آنان ، كه عربده كشيدن از آثار آن است ، بهشت كه جاى عربده كشيدن نيست .
محرومان از باده بهشتى و...
س 429- معناى روايت زير چيست كه مى فرمايد: سامع الغنا محروم من سماع اصوات شجره طوبى ، و شارب الخمر من الرحيق المختوم ، و الملوط من الجلوس على سرر الجنه ، و ان تابوا و دخلوا الجنه .
كسى كه به آواز خوانى گوش فرا مى دهد از شنيدن صداى درخت طوبى ، و شراب خوار از (نوشيدن ) شراب سر به مهر، و كسى كه لواط شده از نشستن بر تختهاى بهشت محروم خواهند بود، اگر چه توبه كنند و به بهشت وارد شوند.
ج - يعنى درك اين اشخاص محدود مى شود بحيث لايشعرون بامحروميه من الرحيق و الجلوس على سرر الجنه ، بل يدركون و يشعرون غيرها من النعم . و لايكونون بحيت يدركون و يشعرون الم المحروميه من هذه النعم ، لمنافاته قوله تعالى . (لالغو فيها). (طور: 23): (به گونه اى كه به محروميت خود از شراب و نشستن بر تختهاى بهشتى توجه ندارند، و تنها ديگر نعمتهاى بهشتى را درك مى كند و فقط به آنها توجه دارند، البته ناراحتى و رنج محروميت از اين نعمتها را نيز درك نمى كنند و به آن توجه ندارند، زيرا در اين صورت روايت با فرمايش خداوند متعال كه مى فرمايد: (هيچ كار بيهوده اى در بهشت نيست ) ناسازگار مى گردد)
پاداش مستضعفين در آخرت
س 430- چرا خداوند متعال كسانى را كه حجت و راهنما ندارند، عذاب مى كند؟
ج - خداوند سبحان مى فرمايد: و ان من امه الا خلا فيها نذير (فاطر: 24)
و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشدار دهنده اى بوده است .
از اين آيه استفاده مى شود كه براى همه ، اتمام حجت شده است .
س 431- به اقوام وحشى در جنگلهاى آمازون چگونه اتمام حجت شده است ؟
ج - آنها مستضعفند.
چه كسانى مستضعف هستند؟
س 432- آيا كسى كه به تبعيت از محيط و بر اساس عقايد آباء و اجداد خود، دين ديگرى غير از اسلام اختيار كند و آن را حق بداند، و اشتغال به امور دنيوى او را از تفحص و تحقيق دين حق باز دارد، (مستضعف ) محسوب مى شود؟
ج - چنين شخصى مستضعف نيست ؛ زيرا احتمال مى داده كه در ميان اديان موجود، دين حقى وجود دارد كه انسان بايد از آن پيروى كند؛ ولى صعوبت امر تحقيق يا اشتغال به امر معاش ، او را از جستجو و تحقيق درباره دين حق باز داشته ، چنين شخصى مسؤ ول است . ميزان مستضعف بودن را خداوند متعال بيان نموده و مى فرمايد: الا المستضعفين من الرجال و الولدان لايستطيعون حيله و لايهتدون سبيلا. (نساء: 98)
مگر مردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره جويى نتوانند و راهى نيابند.
يعنى كسى كه حق براى او روشن نشده و احتمال ندهد كه دين حقى وجود دارد، مستضعف است ، و اگر احتمال حقانيت بدهد مستضعف نخواهد بود، زيرا اجمالا حق براى او روشن است و چنين شخصى مسؤ وليت دارد و بايد جستجو كند و حق براى او روشن گردد.
س 433- آيا كسى كه از روى تحقيق ، حق را در مسيحيت فهميده ، كافر است ؟
ج - كافر مستضعف است . خداوند مى فرمايد: الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان ، لايستطيعون حيله و لايهتدون سبيلا (نساء: 98)
س 434- برخى مى گويند مطلب فوق كوسه ريش پهن و تناقض است .
ج - اين شخص وارونه فهميده و كوسه ريش پهن مى بيند، ولى قرآن را منكر نيست ، مقصودش آن است كه حق را تثبيت كند، هر چند وارونه فهميده باشد؛ تنها در صورتى كه حق را بفهمد و آن را انكار كند، كافر است .
س 435- آيا مى توان گفت افرادى كه نعمت هاى آخرت را كه در قرآن ذكر شده است ، به نعمت هاى غير مادى تفسير مى كند، مستضعفند؟
ج - بله ، اين گونه اشخاص كه نعمتهاى آخرت را غير مادى مى دانند، مستضعف هستند.
س 436- آيا اهل خلاف در صورتى كه معاند نباشند، معذب خواهند بود؟
ج - در روايتى ، راوى از حضرت باقر عليه السّلام مى پرسد: كسانى كه امام ندارند، جايشان كجاست ؟ حضرت در پاسخ مى فرمايد: آنان مستضفند. اگر كار خير كرده باشند، منعم خواهند بود، و ممكن است جهنمى هم در بين آنها باشند.(158)
س 437- آيا در قيامت به آنها تكليف مى شود؟
ج - خداوند سبحان مى فرمايد: و آخرون مرجون الامر الله ، امر يعذبهم ، و اما يتوب عليهم (توبه : 106)
و عده اى ديگر كارشان موقوف به فرمان خداست ، يا آنان را (به عدل ) عذاب مى كند، و از آن ها (به لطف ) در مى گذرد.
بنابراين ، آنان حكم ديگرى غير از بقيه مردم (در اطاعت و معصيت ، و ثواب و عقاب ) دارند، و حسابشان به تاءخير مى افتد.
و در حديث آمده است : آتشى بر افروخته مى گردد و به آنها گفته مى شود كه در آن داخل شوند. و امتحان آن ها به اين صورت است .(159)
پاره اى از معارف قرآن كريم
توحيد مقصود از ما اوحى
س 438- مقصود از (مااوحى ) كه خداوند در گفتارش به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وحى نموده چيست ، آنجا كه مى فرمايد: و اوحى الى عبده ما اوحى (نجم : 10)
و خداوند به بنده اش آنچه را كه بايد وحى كند، وحى فرمود.
ج - آيه شريفه فوق در مقام تعظيم امرى است كه خداوند به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وحى نموده ، و بيانگر آن است كه آنچه وحى شده امر قابل توجهى از معارف الهيه بوده است . به نظر مى رسد قدر متيقين از آن (توحيد) بوده است ، زيرا معرفتى شريفتر از توحيد وجود ندارد، و امكان ندارد اثر انگشت (دخالت ) خداوند متعال در كارى نمايان نباشد. و هر كارى از او، و به او، و به سوى او منتهى مى شود. خداوند متعال در همين سوره مى فرمايد: و ان الى ربك المنتهى ، و انه هو اضحك و ابكى ، و انه هو امات و احيا، و انه خلق الزوجين الذكر و الانثى ، من نطفه اذا تمنى ، و ان عليه النشاه الاخرى ، و انه هو اغنى و اقنى ، و انه هو رب الشعرى ، و انه اهلك عادا الاولى ، و ثمودا فما ابقى . (نجم : 42 51)
و اينكه پايان كار به سوى پروردگار توست ، و هم اوست كه منحصرا مى خنداند و مى گرياند و مى ميراند و زنده مى گرداند، و اوست كه دو نوع : نر و ماده را از نطفه اى كه فرو مى ريزد، آفريد، و پديد آوردن عالم ديگر بر عهده اوست ، و هم اوست كه بى نياز مى كند و سرمايه مى بخشد، و پروردگار ستاره (شعرى ) است ، و عاديان قديم و ثمود را هلاك نمود، و كسى را باقى نگذاشت .
غلبه روم بر فارس چگونه موجب شادمانى مؤ منان است ؟
س 439- خداوند متعال مى فرمايد: غلبت الروم ادنى الارض ، و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين ، لله الامر من قبل و من بعد، يومئذ يفرح المومنون بنصر الله ، ينصر من يشاء، و هو العزيز الرحيم (روم : 2 5)
روميان شكست خوردند، در نزديكترين سرزمين ، ولى بعد از شكستشان در ظرف چند سال به زودى پيروز خواهند گرديد، كار، در گذشته و آينده از آن خدا است و در آن روز است كه مؤ منان از يارى خدا شاد مى گردند، و هر كه را بخواهد يارى مى كند، و اوست شكست ناپذير مهربان .
غلبه روم بر فارس چگونه موجب فرح و شادمانى مؤ منان است ؟
ج - مغلوب شدن و شكست فارس و كسر شوكت و عظمت آنها، سرور و فرح براى اهل ايمان بود؛ زيرا در آن زمان حجاز، مدينه ، مكه ، عراق ، و غير اينها در تحت سيطره فارس ، و شامات تحت سيطره روم بود، و خداوند متعال در اين آيات وعده غلبه روميان را بر فارس مى دهد، و به واسطه آن ، شادى و سرور براى مؤ منان حاصل مى شود.
وقتى كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم براى خسرو پرويز (پادشاه وقت ايران ) نامه فرستاد و وى را به اسلام فرا خواند، خسرو پرويز، نامه حضرت را پاره كرد و نيز ماءمورى فرستاد كه نويسنده نامه را احضار كند. هنگامى كه آن ماءمور نزد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم رسيد، حضرت به او فرمود: صاحب تو (خسرو پرويز) كشته شده است ! وى به ايران بازگشت و ديد خسرو پرويز در گذشته است .
مراتب تقوى
س 440- آيا مراد از (متقين ) در گفتار خداوند متعال ، (متقين بالفعل ) مى باشد آنجا كه مى فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين (بقره : 2)
اين كتاب كه هيچ ترديدى در (حقانيت ) آن نيست ، مايه هدايت تقوا پيشگان مى باشد.
ج - بله ، منظور (متقين بالفعل ) است .
س 441- اگر منظور (متقين بالفعل ) باشد، ديگر احتياجى به هدايت ندارند كه قرآن ، هادى آنها باشد؟
ج - تقوى مراتب دارد، و متقين داراى مراتب هستند، و هدايت در اينجا كه مى فرمايد: (هدى للمتقين ) نيز هدايت بعد از هدايت است كه مختص تقوى پيشگان است و براى غير متقين نيست ، چنانكه مقصود از طلب هدايت در سوره حمد كه مكرر در نماز مى خوانيم و مى گوئيم : (اهدنا الصراط المستقيم ) (حمد: 5): (ما را به راه راست هدايت نما) با اينكه خود نماز از مصاديق هدايت به صراط مستقيم است نمازگزاران به نماز هدايت شده اند، طلب هدايت بعد از هدايت است .
بنابراين ، مراد از هدايت متقين ، مراتب بعد از هدايت اولى است كه هدايت اولى آنان قبل از قرآن و به سبب فطرت خدادادى و دست نخورده آنان است ، و هدايت دوم هدايت به قرآن مى باشد.
پس متقين بين دو هدايت واقع گرديده ، هدايت اول كه به وسيله آن جزو متقين شده اند، و هدايت دوم كه خداوند متعال بعد از تقوى به واسطه قرآن به آنان كرامت فرموده است . چنانكه كفار و منافقين نيز بين دو گمراهى و ضلالت واقعند. خداوند متعال مى فرمايد: فى قلوبهم مرض ، فزادهم الله مرضا (بقره : 10)
دلهايشان بيمار است ، لذا خداوند بر بيمارى آنان افزود.
و همچنين مى فرمايد: يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا، و ما يضل به الا الفاسقين (بقره : 26)
خداوند بسيارى را به واسطه قرآن گمراه ، و بسيارى را هدايت مى نمايد، البته جز گناهكاران را گمراه نمى نمايد.
نيز مى فرمايد: فلما زاغوا، ازاغ الله قلوبهم (صف : 5)
پس چون از حق برگشتند، خداوند دلهايشان را برگردانيد.
هدايت در قرآن كريم
س 442- خداوند متعال در بعضى آيات ، قرآن را كتاب هدايت براى عموم مردم معرفى نموده ، از آن جمله مى فرمايد: شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس (بقره : 184)
ماه رمضان كه قرآن در آن براى هدايت مردم نازل شده است .
و در بعضى از آيات ديگر، قرآن را وسيله هدايت خصوص متقين و تقوا پيشگان معرفى نموده است . مانند اينكه مى فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين (بقره : 2)
اين كتابى كه در (حقانيت ) آن هيچ ترديدى نيست ، مايه هدايت تقوا پيشگان است .
آيا اين دو دسته از آيات با هم تنافى ندارند؟
ج - خير، تنافى ندارند، زيرا قرآن دو نوع هدايت دارد، يكى براى توده مردم ، چنانكه مى فرمايد: (هدى للناس ) و ديگرى براى خصوص متقين ، چنانكه مى فرمايد: (هدى للمتقين ) و اين هدايت بعد از هدايت است ؛ يعنى قرآن يك نوع هدايت براى عموم مردم دارد، و يك نوع براى خصوص متقين و كسانى كه به او ايمان دارند و از محاربه الهى بر كنار هستند، كه بعد از ايمان به مرحله اول ، به مرتبه بالاتر ايمان هدايت مى شوند.
س 443- آيا ممكن است يك آيه ، هم هدايت براى عموم مردم باشد و هم براى متقين ؟
ج - بله ، ممكن است كه از يك آيه عموم مردم يك طور استفاده كنند، و متقين طور ديگر. توضيح اينكه : كافرى كه مؤ من نيست و در عين حال لجوج و معاند نيز نيست ، اگر در اثر شنيدن قرآن ايمان آورد، اين يك نوع هدايت است كه مشمول عموم مردم (ناس ) شده است . و بعد از اين ايمان نيز اگر هدايت شود، هدايت فوق العاده اى نصيب او مى گردد.
خداوند متعال مى فرمايد: والذين جاهدوا فينا، لنهدينهم سبلنا، و ان الله لمع المحسنين . (عنكبوت : 69)
و كسانى كه درباره او بكوشند، به يقين آنها را به راههاى خود را رهنمون مى گرديم و قطعا خدا با نيكوكاران است .
نظرات شما عزیزان: