آل آپای لیلان
دانلود ترانه های عاشقانه غمگین و شاد شعرهای عاشقانه فیلم های اکشن
موضوع: <-PostCategory->
برچسب:, 19:24
ابـن جـريـر طبرى در حالى كه قرائت مشهور را برگزيده و فرق ميان آن با قرائت ضحاك را بيان كـرده اسـت , مـى گويد: ((112)) بهترين قول نزد من , قول كسى است كه گفته است : منظور از روح , شـادى و رحمت و آمرزش است و اصلش از اين جمله گرفته شده است : وجدت روحا: وقتى كه نسيمى را احساس كند كه به آن وسيله از شدت گرمايش بكاهد .
اما ريحان , همان بوى خوشى است كه وقت مرگ احساس مى شود, چنان كه ابوالعاليه و حسن گفته اند, همچنين كسان ديگرى كه به سخن اين دو نفر قائل شده اند, چرا كه اين معنا بيشترين وروشنترين معانى آن است .
و نـيـز كلمه تميز (ملك /8) را به صورت : تمايز بر وزن تفاعل خوانده كه اصل آن تتمايز با دو تـاء بـوده اسـت , ((113)) در صورتى كه به معناى تتفرق و تتقطع من الغيظ على اءهل المعاصى , غـضـبـا للّه و انتقاما له , مى باشد, ((114)) يعنى آتش دوزخ از شدت غيظ بر كفار, نزديك است , تكه تكه و پاره پاره شود و شعله آتش ازخشم خدا و به منظور انتقام از گناهكار است .
ضـحـاك , فـعـل : تدعون (الملك /27) را كه به تشديد دال است به سكون آن :تدعون خوانده است .
((115)) با توجه به قرائت ضحاك , ابن جنى مى گويد: ((116)) تفسيرش اين است : اين همان چيزى است كه از خدا مى خواستيد تا شما را در آن قرار دهد, مثل قول خداوند: ساءل سائل بعذاب واقـع : سائلى از خدا خواست كه عذابى بر او واقع شود (حجرات /11) اما معناى : تدعون با تشديد, به قرائت عموم اين مى شود: ادعاى وقوع آن را داشتيد و ادعاى آن ميان شما آشكار بود,مثل معناى عامى كه در اين آيه است : ولا تنابزوا بالالقاب (قلم /39) يعنى خواندن يكديگر به لقبهاى بد, ميان شـمـا آشـكـار نشود .
معناى : تدعون اين جا, از ادعاى حقوق يا معاملات , كه به معناى درخواست مى باشد, نيست , بلكه به معناى تتداعون , از دعاست نه از دعوى .
ابـن جـريـر طـبرى در حالى كه اين قرائت را رد مى كند, مى گويد: ((117)) قرائت درست همان است كه قاريان مشهور, گفته اند, زيرا گروهى مورد اعتماد از آنان ,بر آن اجماع كرده اند.
از نـشانه هاى قرائت ضحاك بن مزاحم هلالى چيزى است كه به تركيب واعراب كلمات ارتباط پيدا مـى كـنـد, مـثلا در آيه : ان اللّه لايستحيى ان يضرب مثلا مابعوضة فما فوقها ((118)) (بقره /26) كـلـمـه بـعـوضـة را رفع داده ((119)) با اين كه مشهور, نصب آن است .
ابن جنى درباره رفع آن مـى گـويـد: دلـيلش اين است كه : مااسم و به منزله الذى است , يعنى : لا يستحيى ان يضرب الذى هو بعوضة مثلا, دراين جا هو كه مبتدا و عائد موصول بوده حذف شده است .
((120)) ابـن جـرير طبرى در حالى كه قرائت مشهور را رد كرده گفته است : ((121)) ما كه بعد از مثلا آمـده , بـه معناى الذى است و تقدير كلام , اين است :ان اللّه لا يستحيى ان يضرب الذى هو بعوضة فى الصغر و القلة , فما فوقها مثلا.
حـال اگـر كسى بگويد: وقتى كه تاءويل آيه اين شد و بعوضة مرفوع خوانده شد,پس دليل نصب آن , به قرائت مشهور چيست ؟
مى گوييم : براى نصب آن , دو وجه است : نـخـسـت ايـن كه ما (موصول ) و در محل نصب به وسيله يضرب باشد وبعوضة هم كه صله آن است , اعراب آن را گرفته و منصوب شده است .
چنان كه حسان بن ثابت سروده است : و كفى بنا فضلا على من غيرنا ـــــ حب النبى محمد9 ايانا. ((122)) در ايـن شـعـر, كـلـمه غيرنا اعراب من را كه جر است , گرفته است , و عرب , اين عمل را بويژه درباره : من و ما به كار مى برد و صله آنها را در اعراب تابع آن دو مى داند,زيرا اين دو گاهى معرفه و گاهى نكره اند.
وجـه ديـگـر, ايـن كه تقدير كلام اين باشد: ان اللّه لا يستحيى اءن يضرب مثلا مابين بعوضة الى ما فوقها, و بعد, دو كلمه بين و الى حذف شده و نصب بعوضة ودخول فاء بر ماى دوم , قرينه بـر آن شـده , چـنـان كـه عرب مى گويد:مطرنا ما زبالة فالثعلبية : (از منزل زباله تا ثعلبيه باران خـورديـم ), و لـه عـشـرون ما فاقة فجملا (اوداراى بيست شتر است از ماده تا نر.) و هى احسن الناس ما قرنا فقدما: (اونيكوترين انسان است از سر تا پا.) در تمام اينها, بعد از ما كلمه بين و به جـاى مـاءحـرف الـى در تـقـديـر اسـت .
هـمـچـنين در هر جا كه جمله مابين كذا, الى كذا مناسب باشد, اين حذف را انجام مى دهند و هر دو را نصب مى دهند تا دلالت كند برآنچه حذف شده است .
ضحاك آيه : ابعث لنا ملكا نقاتل فى سبيل اللّه (بقره /246) راكه با, نون (متكلم مع الغير) و مجزوم و جـواب امـر است , به صورت : ابعث لنا ملكا يقاتل با ياء و ضم لام , مرفوع به اين كه صفت , براى ملك باشد, خوانده است .
((123)) هـمـچنين آيه : و آتاكم من كل ما ساءلتموه (ابراهيم /34) راكه با كسره و اضافه است , به صورت : وآتـاكـم مـن كـل ما ساءلتموه با تنوين كل خوانده .
((124)) و قرائت خود را چنين تفسير كرده ((125)) : خداوند آنچه را كه از او درخواست و سؤال كرده ايد, به شما داده است .
و ابن جنى , غير از اين تفسير كرده و چنين گفته است : ((126)) بااين قرائت (تنوين كل ) مفعول , ذكر شده , يعنى : وآتـاكـم ماساءلتموه , ان يؤتيكم منه .
(ما ساءلتموه .
مفعول است ), اما به قرائت مشهور: من كل ما ساءلتموه مفعول محذوف است يعنى وآتاكم سؤلكم من كل شى ء.
ابـن جـريـر طبرى قرائت و تفسير ضحاك را رد كرده و چنين گفته است : ((127)) نزد ما همان قرائت مشهور درست است كه , اضافه كل به ما و تقدير آن و آتاكم من سؤلكم شيئا باشد, چنان كه پيش از اين روشن ساختيم , زيرا گروه معتبرى ازقراء بر آن اجماع كرده و قرائتهاى ديگر را رد نموده اند.
ضحاك آيه : حين تريحون و حين تسرحون (نحل /6) را نيز كه بدون تنوين است , با تنوين و بدون اضافه : حينا تريحون و حينا تسرحون خوانده است .
((128)) ابـوحـيان اندلسى مى گويد: ((129)) (قاريان مشهور) دو جمله را صفت قرار داده اندكه عايدشان حـذف شـده اسـت , مثل اين آيه : واتقوا يوما لاتجزى .
(بقره /48) .
وبنابر قرائت ضحاك , عامل در حـيـنـا ممكن است , مبتدا باشد, زيرا به معناى :تحمل است و ممكن است , خبر مبتدا باشد, زيرا معناى استقرار در آن نهفته است .
آيـه : ((130)) ولـبـثوا فى كهفهم ثلاثمائة سنين (كهف /25) به تنوين مائة و نصب سنين را به صـورت : و لـبـثوا فى كهفهم ثلاثمائة سنون با واو به تقدير: هى سنون خوانده است .
ابوحيان اندلسى مى گويد: ((131)) ابن عطيه گفته است : ((132)) (نصب سنين ) بنابراين است كه بدل يـا عـطـف بـيـان از (ثـلاثـمـائة ) بـاشد, و بعضى گفته اند از باب تفسير و تمييز است .
زمخشرى مى گويد: ((133)) عطف بيان است .
ابوالبقاء حكايت كرده است كه گروهى اجازه داده اند: كه سنين بدل از مائة باشد, زيرا مائة به معناى مئات است .
عطف بيان , به مذهب بصريين , جايزنيست .
امـا نصب سنين بنابراين كه تمييز عدد باشد, درست نيست , زيرا مشهور درادبيات عرب , اين است كه معدود مائة بايد مفرد و مجرور باشد, علاوه بر اين كه سنين , جمع نيز هست .
ضحاك , آيه : وعلى كل ضامر ياءتين .
(حج /27) را به صورت : ...ياءتون خوانده .
((134)) زمخشرن نـيز گفته است : ياءتون قرائت شده است بنابراين كه صفت براى رجال و ركبان باشد. ((135)) ابوحيان اندلسى مى گويد: ((136)) جمع مذكر عاقل را (ياءتون كه جمع مذكر غايب است , بر جمع مؤنث : ياتين به فرض اين كه ضامر, در معناى : ضوامر باشد) غلبه داده اند. ((137)) هـمـچـنـين آيه : وللذين كفروا بربهم عذاب جهنم (ملك /6) راكه به رفع عذاب است به صورت : وللذين كفروا بربهم عذاب جهنم به نصب آن خوانده است .
((138)) زمخشرى مى گويد: ((139)) عـذاب .
بـه نـصـب خوانده شده , بنابر اين كه عطف بر عذاب السعير (ملك /5) باشد, به تقدير: واعـتـدنا للذين كفروا عذاب جهنم : ((140)) (براى كسانى كه كفر ورزيده اند, عذاب جهنم رامهيا كرده ايم .
)ضحاك , جمله ارم ذات العماد (فجر/7) را به (تشديد ميم ) ارم ذات العمادخوانده به اين ترتيب كه اءرم فعل ماضى و به معناى اءبلى واءفنى وذات العماد,مفعول آن باشد, ((141)) باز از او نـقـل شـده اسـت كه اءرم ذات العماد به فتح الف , وسكون راء خوانده , و اين مخفف : ارم است كه از عبداللّه بن زبير, نقل شده .
((142)) ضحاك برخى از افعال مجهول مثل : الا من ظلم (نساء/148) را كه به ضم ظاءو كسر لام است , به صورت معلوم : .
من ظلم به فتح ظاء و لام خوانده .
((143)) ابن جنى گفته است : ظلم وظلم (مـجـهـول بـاشد يا معلوم ) مستنثاى منقطع است ومعنايش چنين است : مگر كسى كه مظلوم يا ظـالم باشد, كه امر خدا بر او پوشيده نيست , و دليل بر اين معنا, جمله بعد است : وكان اللّه سميعا عـلـيـمـا ((144)) (نـسـاء/148) طـبـرى نـيـز قـرائت ضحاك رارد كرده و گفته است : بهترين قـرائت هـمـان : الا مـن ظـلـم بـه ضم ظاء است كه قراء معتبر و اهل تفسير بر درستى آن اجماع كرده اند و قاريان به فتح ظاءاند كند. ((145)) هـمـچنين آيه : و ظنوا انهم قد كذبوا (يوسف /110) را كه به ضم كاف و كسر ذال است , ضحاك به صـورت : وظـنوا اءنهم قد كذبوا به فتح كاف و ذال خوانده است .
((146)) ابن جنى نيز مى گويد: تقدير آيه اين است : ((147)) حتى اذا استياءس الرسل و ظنوا اءنهم قد كذبوا فيما اتوا به من الوحى اليهم , جاءهم نصرنا ((148)) ابـن جـرير طبرى قرائت ضحاك را منكر شده و گفته است : بر تاءويلى كه در اين آيه ذكر كرديم , قـرائت كـذبو بضم كاف و تخفيف ذال درست است , زيرا اين قرائت بعضى از قاريان مدينه و همه قـاريان كوفه است و ما نيز اين قرائت و تاءويل را برگزيده ايم , به دليل اين كه اين جمله بعد از اين آيه است : وما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم من اهل القرى افلم يسيروا فى الارض فينظروا كـيـف كـان عـاقـبـة الـذيـن مـن قـبـلـهم ((149)) (يوسف /109) و همين دليل است بر اين كه نـاامـيـدى پيامبران از ايمان قومشان بوده كه هلاك شده اند و ضمير در اين قول خداوند: وظنوا, انهم قد كذبوا به امتهاى هلاك شده پيشين برمى گردد و اين كه خداوند درپى خبر از پيامبران و امـتـهـايشان جمله : فنجى من نشاء (يوسف /110) را ذكر كرده بر توضيح مطلب افزوده است زيرا كـسـانـى كـه هلاك شدند همانهايند كه گمان كرده بودند: پيامبران به آنها دروغ گفته اند و به دليل همين گمان نابجا, آنها راتكذيب كردند. ((150)) (و به هلاكت رسيدند.) ضـحـاك , بعضى از فعلها را كه به صورت معلوم بوده تغيير داده و مجهول خوانده , ((151)) مانند: اوننسها (بقره /106) كه به ضم نون اولى و كسر سين است به صورت : اوتنسها با تاى مضموم و سـيـن مـفـتوح خوانده است .
ابن جنى گويد: كسى كه تنسها را با تا و مجهول خوانده , صورت معلوم آن رابايد تنسها انت بداند, منتها در اين صورت , فاعل حقيقى و عامل فراموشى آن ,يكى از دو امر خواهد بود: 1ـ خداى تعالى , 2ـ يـكـى از عوارض معمولى دنيا بر بنى آدم از قبيل : حزن , يابيم , يا دشمنى ازطرف فرد انسانى يا وسوسه شيطانى .
((152)) طـبرى كه قرائت ضحاك را نادرست مى داند, مى گويد: برخى از قراء, چنين خوانده اند: ما ننسخ مـن آيـة به ضم نون و كسر سين ..., و اين به نظر ما, خطاست ,زيرا از آنچه به آن استدلال مى شود كـه بـه طـور مـسـتـفـيض از قراء نقل شده , خارج است , و همچنين قرائت : اوتنسها و اوتنسها نـادرست است , زيرا شاذ و خارج ازقرائت قراء امت است كه مورد استدلال , واقع مى شود, و قرائتى كـه از اوتـنـسـهـا بـاتـاء بـه صـواب نـزديـكـتـر اسـت , اوننسها (با نون ) است كه به معناى : اونتركهامى باشد, زيرا خداى تعالى به پيامبرش خبر داده است كه هرگاه حكمى را عوض كند يا آن را تغيير دهد, حكمى بهتر از آن , يا مانند آن , خواهد آورد. ((153)) ضـحـاك , آيه : و اتـبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه (هود/116) را كه با همزه وصل و فتح تاء و باء, و عين است , به صورت : و اتبـع الذين ظلموا...با همزه قطع و ضم آن و سكون تاء و كسر باء يعنى مـجهول خوانده است .
((154)) ابن جنى گفته است :در نظر ما, اين آيه به حذف مضاف است كه در اصـل چـنـيـن بـوده : واتـبـع الذين ظلموا, جزاء ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين ((155)) (كيفر ستمكارانى كه از پى رفاه ولذتهاى دنيوى رفتند به آنان داده شد.) و نـيـز ضـحاك , جمله : فانظرماذاترى (صافات /102) راكه به فتح تاء است به صورت : فانظر ماذا ترى به ضم تاء خوانده است .
((156)) ابـن جـنى مى گويد: آنچه از قطرب براى ما روايت شده , ما ذا ترى و ترى به فتح راء و كسر آن اسـت , معناى ترى اين است : به سوى تو القاء مى شود و درخاطره ات قرار مى گيرد, و ترى يعنى به آن چيز اشاره مى كنى و براى عمل برحسب آن دعوت مى كنى .
((157)) ابن جرير كه قرائت ضحاك را باطل دانسته مى گويد: بهترين قرائت به نظر من ,ماذا ترى به فتح تاء و از راءى به معناى انديشه مى آيد, يعنى : چه نظرمى دهى .
((158))
ادامه امطلب...»
موضوع: <-PostCategory->
برچسب:, 19:17
صفحه قبل 1 2 4 صفحه بعد
Copyright 2010 - alapay919.loxblog.com & Designer: