بسمه تعالى
كتاب ((زن در قرآن )) كه چهره گروهى از زنان خوب و بد را در كتاب آسمانى و جاويدان ما قرآن مجيد نمايان مى سازد و پندى آموزنده براى شناختن زن از ديدگاه اسلام و قرآن و خودسازى زنان مسلمان بر اساس خواست خدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى باشد، سلسله دروسى است كه چند سال پيش در يكى از جلسات مذهبى براى جمعى از بانوان و دوشيزگان ايراد شده است .
منظور نويسنده از تدريس اين درسها آگاهى دادن به دختران و زنان مسلمان بوده كه بدانند جمعا در چند مورد از آيات قرآنى و در چه سوره هايى ، از زنان خوب و بد ياد شده و آنان چه كرده بودند كه خداوند خواسته است مرد و زن مسلمان بلكه عموم مردم جهان از آن مطلع گردند؟
چنانكه در پيشگفتار يادآور شده ايم ، در اين كتاب فقط سرگذشت عده اى از زنان آمده است و حدود و حقوق و نظام زندگى زن از ديدگاه قرآن را بايد در كتب ديگر يافت .
ما براى اطلاع بيشتر خوانندگان در پايان كتاب ، قسمتى از آيات و روايات را عينا آورده ايم . سفارش مى كنيم كه براى آگاهى بيشتر به خود قرآن مجيد و تفاسير اسلامى مراجعه نموده و تفصيل مطلب و بقيه آيات را در آنجا بيابند. اميد است مطالعه اين كتاب براى عموم خوانندگان ، مفيد و سازنده باشد.
تهران : على دوانى
بهمن ماه 1360
پيشگفتار
قرآن مجيد كتاب آسمانى ما
قرآن مجيد كتاب آسمانى ما مسلمانان جهان متضمن تعاليم حياتبخشى است كه ضامن سعادت بشر در اين جهان و سراى ديگر مى باشد.
در اعتقاد ما ((قرآن )) وحى آسمانى و كلام الهى است كه به وسيله پيك وحى ، جبرئيل امين بر قلب پاك پيغمبر اسلام حضرت ختمى مرتبت محمّد بن عبداللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل گرديده است .
تعاليم اين كتاب آسمانى كه با شواهد و قرائن بسيار، طى چهارده قرنى كه از عمر آن مى گذرد، از دست تطاول ايّام مصون و محفوظ مانده است ، با زندگى مرد و زن و پير و جوان و دارا و ندار، كار دارد. همه را مخاطب ساخته و با آنان سخن گفته و تكاليف همه را روشن كرده است .
به همه مى گويد از جانب خداى آفريننده وظايفى دارند كه بايد آنها را بدانند و به عنوان ايفاى نقش بندگى و عبوديت انجام دهند.
مجموعه اين وظايف و تكاليف فردى و اجتماعى كه ما آنها را احكام و قوانين قرآنى مى دانيم و گفتار خداست كه در بيش از پانصد آيه قرآن آمده است ، زير بناى دين مبين اسلام است .
اسلام يعنى آنچه در قرآن آمده است يا پيغمبر توضيح داده و تشريح كرده است و بايد تسليم آن شد؛ چون صددرصد به نفع جامعه انسانى مى باشد.
گذشته از احكام و قوانينى كه آيين جهانى اسلام بر اساس آن استوار است ، قرآن مجيد بسيارى از مباحث اخلاقى و علمى و تربيتى را نيز به منظور تهذيب فرد و اجتماع بيان مى دارد كه از هر جهت جالب ، جامع و آموزنده است .
اين قسمت را قرآن مجيد در خلال سرگذشت پيغمبران پيشين و امتهاى ايشان يادآور مى شود، به طورى كه دو سوم آيات قرآنى را همين آيات تشكيل مى دهد. يعنى قص و رويدادهاى اقوام و ملل روى زمين از قديمترين ازمنه تاريخ بشر تا عصر ظهور اسلام كه بايد آن را كار بزرگ و چشمگير قرآن مجيد دانست .
قرآن ، حقايق زندگى عالم انسانى و علل و موجبات ترقى و تكامل جوامع بشرى يا انحطاط و سقوط آنها را به تفصيل شرح مى دهد. قرآن بازگو مى كند كه چگونه بعضى از اقوام به واسطه جبهه گيرى در مقابل انبياى عظام و پيغمبران راستين ، عكس العملهاى نامطلوبى نشان دادند و موجبات ذلت ، خوارى و هلاكت خود را فراهم ساختند و از اين راه نام ننگى از خود به يادگار گذاردند. همچنين شرح مى دهد برخى ديگر با اينكه مردمى اندك بودند، چسان با پذيرش تعاليم انبيا و نصايح مشفقانه آنان ، راه صحيح زندگى را برگزيدند و با افتخار و سرفرازى تحت رهبرى آن ذوات مقدس به حيات خود ادامه دادند.
قرآن بدينگونه درصدد آن است كه اقوام بعدى با آگاهى از آنچه راجع به اقوام گذشته در اين كتاب گرانقدر آسمانى آمده است ، از دسته نخست عبرت بگيرند و انديشه و كار دسته ديگر را سرمشق خود قراردهندتا به سعادت دو جهان نايل گردند و با سعى و كوشش خودبه كمال مطلوب انسانى برسند.
پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرآن مجيد را به عنوان وحى الهى توسط جبرئيل امين در مدت 23 سال تلقّى نمود و به صورت كنونى در اختيار پيروان خود قرارداد.
مسلمانان از همان روزگار نخستين صدراسلام با عمل به قرآن مجيد، قسمت عمده معموره دنيا را به زير پرچم درآوردند و تمدنى عظيم تشكيل دادند. در اين تمدن عظيم و قلمرو پهناور، مسلمين ، ملل مختلف جهان را از نعمت آزادى و حقوق فردى و عدالت اجتماعى و صلح عمومى و مساوات و برابرى برخوردار ساختند، چنانكه به اعتراف دوست و دشمن در هيچ قوم و ملتى سابقه نداشته است و خود، قرنها به عنوان ملت نمونه جهان بر آنان حكم مى راندند.
آنچه در قرآن آمده است بر اساس خير و صلاح جامعه انسانى و مصلحت نوع بشر است . از آنجا كه قرآن سخن حق و كلام الهى و از فراز آسمانها و زمان و مكان آمده است ، همگى متقن ، سنجيده و حساب شده است . آنچه درباره مرد و زن و دنيا و آخرت گفته و آن را موجب نيكبختى يا عامل بدبختى آنان دانسته است ، همگى بر اساس آخرين تجربيات علمى و جهان بينى انسان است به طورى كه هم اكنون نيز اگر مردم روى زمين آنها را مورد توجه قرار دهند و درست به مرحله عمل در آورند، خود را در هاله اى از واقعيت و معنويت و تكامل علمى و عقلى خواهند ديد و زن و مرد پير و جوان در كمال امن و امان و خوشى و خوشبختى و سلامتى و سعادت و رفاه و آسايش به سر خواهند برد.
با توجه به اين واقعيت است كه مى گوييم تعاليم قرآنى و قوانين اسلامى و مباحث اخلاقى و آنچه قرآن و اسلام در اصول و فروع گفته است بدون استثنا هماهنگ با نيازهاى جوامع بشرى در هر عصر و زمانى است و همه بر پايه تعقل ، حكمت و مصلحت است .
((قرآن )) راهنمايى مى كند و راه مى گشايد، آنگاه افراد بشر را آزاد مى گذارد تا صلاح و فساد خود را شناخته و هر كدام را كه خواستند برگزينند(1). در اين خصوص نه اجبارى در كار است و نه تحميلى بلكه حقيقت را روشن مى سازد و تنها اوست كه با اراده و اختيار بايد تصميم بگيرد و آينده خود را تعيين كند.(2)
يكى از موضوعاتى كه در قرآن مجيد از آن سخن به ميان آمده ، زنانى هستند كه در خلال قصص قرآنى و رويدادهاى تاريخى شناخته شده اند. اين زنان گروهى خوب و گروهى بد بوده اند و به همين جهت نيز در قرآن از آنان سخن رفته است .
قرآن در اين مورد مى خواهد نقش زن را در دو قطب مثبت و منفى ، با ايمان و بى ايمان روشن سازد تا سرگذشت آنان براى زنان مسلمين ، هم سرمش باشد و هم عبرت . سرمشق از زنان پارساى نام آفرينى كه منشاء دگرگونيهاى مثبت بودند و عبرت از آنان كه فكر و كارشان در قطب مخالف ، باعث انحطاط فضيلت انسانى و بدنامى خود و گرفتارى ديگران گرديدند.
قرآن در اين سنجش ، سيماى جمعى از زنان با ايمان و خداشناس را كه از عقل خدادادى بهره گرفتند و آبرويى به خود و كسان خويش و همنوعان عصر خود دادند، نشان مى دهد. همچنين نيمرخ نازيباى برخى ديگر را كه باعث ننگ محيط و دردسرهاى زيادى گشتند آشكار مى سازد تا نقل اين قسمت و شناخت آن دو دسته براى زنان مسلمان نقشى سازنده داشته باشد. مضافا به اينكه با شناخت اين دو دسته از زنان ، واقعيت زن و چهره حقيقى نيمى از اجتماع بشرى را به خوبى مى توان از لابلاى حوادث گذشته ديد و به نقش هر كدام به خوبى واقف گرديد.
بايد يادآور شويم كه قرآن مجيد در دو مورد از زن سخن گفته است : يكى از حقوق و حدود آنان به عنوان يك فرد انسان و تكاليف خاص و حقوق و حدود شرعى كه دارند كه ما به آن ((حدود و حقوق زن در قرآن )) مى گوييم و در سوره هاى عديده قرآن آمده است ، بخصوص سوره ((نساء)) يعنى سوره اى كه از حقوق زن سخن رفته است (3).
مورد ديگر، داستان بعضى از آنان است كه در ضمن داستانهاى واقعى كه در امتهاى پيشين بوده يا در زمان پيغمبرما روى داده ، آمده است . منظور ما در اينجا اين قسمت است كه از نظر اخلاقى خواستيم بازگو كنيم تا يك زن و دختر مسلمان بداند از چه زنانى در قرآن سخن به ميان آمده و آنها كيانند و چه سرگذشتى داشته اند و چه كرده بودند؟
اينك خوانندگان محترم فرصت دارند تا از ((زن در قرآن )) بدانگونه كه قرآن و تفسير آن بيان مى دارد، آگاه شوند.
حوّا (مادر ما انسانها)
((حوّا)) مادر ما انسانها و همسر حضرت آدم پدر سلسله بشر، بلافاصله پس از خلقت آدم و از بازمانده گل او آفريده شد. فرشتگان الهى گل آدم و حوّا را از چهارگوشه زمين برداشتند ولى ساختمان آنان در بهشت و عالم بالا انجام گرفت . همينكه آدم به عنوان شاهكار خلقت الهى ، خلق شد، خداوند اسامى همه اشياء يعنى تمام دانستنيها را به وى آموخت و در نتيجه اين لياقت را يافت كه خداوند به فرشتگان بفرمايد: ((... در مقابل آدم به خاك بيفتيد و سجده كنيد. فرشتگان همه سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد و از كافران شد)).(4)
((ابليس )) و به تعبير ديگر ((شيطان )) فرشته نبود ولى در ميان فرشتگان جاى داشت . تمرّد و سركشى شيطان از سجده نمودن خدا در مقابل آدم ، موجب طرد و لعن او شد به طورى كه از نظر خدا و فرشتگان افتاد. شيطان هم در صدد برآمد كه انتقام خود را از آدم ، بهترين مخلوقات خدا بگيرد. آدم و حوّا با كمال خوشى و آسايش در بهشت به سر مى بردند و از نعمتها و ميوه هاى بهشتى استفاده مى كردند ولى غفلت جزئى آنان باعث شد كه هر دو از بهشت رانده شوند و قدم به روى زمين بگذارند.
ماجراى آن را خداوند در سه جاى قرآن بيان فرموده ، از جمله در آيات 3533 سوره بقره كه بدينگونه است :
((به آدم گفتيم تو و همسرت در بهشت سكونت گزينيد و از نعمتهاى آن هر طور خواستيد بدون زحمت برخوردار شويد ولى به اين درخت نزديك نگرديد كه از ستمگران خواهيد بود. شيطان آدم و حوّا را به لغزش افكند، خداوند هم آنها را از بهشت و وضعى كه داشتند بيرون آورد. سپس گفتيم در زمين فرود آييد كه خواهيد ديد بعضى نسبت به بعضى ديگر دشمن خواهيد بود. شما در زمين خواهيد ماند و از روزى آن تا روز بازپسين برخوردار خواهيد بود))(5).
مورد دوم در سوره طه است : ((به فرشتگان گفتيم آدم را سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سرپيچى نمود. پس گفتيم اى آدم ! اين ابليس ، دشمن تو و همسر تو است ، مواظب باشيد كه شما را از بهشت بيرون نبرد كه بدبخت خواهيد شد. اگر در بهشت بمانى نه گرسنه و نه برهنه مى باشى ، نه تشنه مى شوى و نه در آفتاب خواهى بود. پس از آن شيطان آدم را وسوسه كرد و گفت : من تو را به درختى جاويدان و سلطنتى كه پايان ناپذير است راهنمايى نكنم ؟
آدم و حوّا نيز از آن درخت ممنوع خوردند و به دنبال آن نقاط حساس بدنشان نمودار شد و ناگزير شدند آن را با برگ درخت بهشتى بپوشانند. بدينگونه آدم نافرمانى كرد و دچار لغزش شد. آنگاه خداوند آدم را مورد مرحمت قرار داد و بخشيد و هدايت نمود و گفت : اى آدم و حوّا! همه تان به اينجا فرود آييد كه بعضى نسبت به بعضى ديگر دشمن خواهيد بود. در آن وقت هر گاه از جانب من كسى آمد كه شما را هدايت كند، هر كس آن را پذيرفت ، نه گمراه مى شود و نه بدبخت مى گردد(6))).
مورد سوم در سوره اعراف است : ((اى آدم ! تو و همسرت در بهشت بمان و هر چه خواستيد بخوريد ولى به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد بود. شيطان آنان را وسوسه كرد تا نقاطى از بدنشان كه بايد پوشيده بماند، آشكار شد و به آنان گفت اينكه خدا شما را از خوردن اين درخت نهى كرده است براى اين است كه اگر خورديد دو فرشته خواهيد شد يا تا ابد جاويد خواهيد ماند و براى آنان قسم ياد كرد كه خيرخواه آنان است . از اين راه آنان را مغرور كرد. همينكه آدم و حوّا از آن درخت چشيدند، نقاط حساس بدنشان آشكار شد و براى پوشاندن آنها از برگ درخت بهشتى استفاده كردند.
در اين هنگام خدا آنان را مخاطب ساخت و فرمود: آيا من شما را ازنزديك شدن به اين درخت منع نكردم و نگفتم كه شيطان دشمن آشكار شماست ؟
آدم و حوّا گفتند: خدايا! ما به خود ستم نموديم . اگر تو ما را نيامرزى ، و به ما رحم نكنى ، از زيانكاران خواهيم بود. خدا به آنان و شيطان فرمود: به زمين فرود آييد كه با هم دشمن خواهيد بود. زمين تا روز باز پسين براى شما (آدم ، حوّا و شيطان ) قرارگاه و جاى بهره بردارى است . در زمين زندگى مى كنيد و در آن مى ميريد و از همين زمين هم بيرون مى آييد(7))).
بدينگونه آدم و حوّا كه در بهشت جاى داشتند، چون هر دو با شيطان نافرمانى خدا كردند از بهشت رانده شدند و به زمين فرود آمدند.
شيطان واقعا مرتكب گناه شد؛ نسبت دروغ به خدا داد و به آدم و حوّا گفت : خدا درخت ممنوع را براى شما مباح و حلال گردانيد و اضافه كرد كه اگر از آن بخوريد دو فرشته خواهيد بود و براى هميشه در بهشت مى مانيد و از اين راه ، آدم و حوّا را فريب داد و او نخستين كسى بود كه دروغ گفت .
ولى آدم و حوّا معصيت نكردند. نافرمانى آنان در اعتقاد ما مسلمين مخصوصا جامعه شيعه كه همه انبيا را معصوم مى دانيم ((ترك اولى )) بود يعنى جا داشت اين كار را نكنند و اگر خوددارى مى كردند بهتر بود و به خود زيان نمى رساندند.
و اما آن درخت ممنوع چه بود؟ در روايات اسلامى از آن ياد شده است : در تفاسير جامعه شيعه ، درخت گندم ، درخت انگور، درخت حسد و درخت علم پنج نور مقدس : محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين - عليهم السلام آمده است . در هر صورت خدا به آدم و حوّا گفته بود به اين درخت (درخت صورى يا معنوى ) نزديك نشويد كه حد شما نيست و از شما انتظار نمى رود ولى چون آدم و حوّا نزديك شدند، جرقه آن ، دامن آنان را گرفت و لباس زيباى بهشتى از تنشان فروريخت ، و عريان شدند و به وضع بدى دچار گشتند. ناگزير با برگ درختان بهشتى ستر عورت نمودند تا نقاط حساس بدنشان آشكار نگردد و بدنما نباشد. در اينجا چند نكته هست كه بايد در نظر داشت :
1 - بهشتى كه آدم و حوّا در آن خلق شدند و شيطان آنان را فريب داد، بر حسب روايات اسلامى بهشت آخرت كه نيكان دنيا را پس از محاسبه روز رستاخيز در آن جاى مى دهند نبوده است بلكه بهشت برزخ است كه به اصطلاح علمى در يكى از كرات آسمانى مى باشد به همين جهت خدا مى فرمايد: ((فرود آييد)) و آدم و حوّا هم فرود آمدند و به زمين هبوط كردند.
2 - چگونگى ورود شيطان به اين بهشت در روايات معتبر اسلامى درست روشن نيست . اينكه در بعضى از روايات آمده است كه شيطان در پوست ((مار)) يا طاووس وارد بهشت شد، از تورات گرفته شده است و روايات درستى نيست .
3 - اينكه مى گويند حوّا از پهلوى چپ آدم و به طفيل وجود او آفريده شده ، حقيقت ندارد. روايات آن هم تحت تاءثير اخبار تورات ساخته شده و از ((اسرائيليات )) است .
4 - ظلمى كه آدم و حوّا نمودند، زيان به خود بود نه ستم به غير كه در رديف ستمگران باشند.
5 - عصيان و نافرمانى آنان معصيت به آن معنا نبود كه بعدها در شرايع آسمانى آمد. چون ((آدم )) معصوم و مصون از گناه و معصيت بود. مفهوم اين عصيان ، شرمنده نشدن از كار خود يا دير شرمنده شدن آنان بوده است كه از آنان انتظار نمى رفت .
6 - ((فَغَوى )) - يا گمراه شدن آدم هم به اين معناست كه نتوانست جلو خود را بگيرد و به درخت ممنوع نزديك شد و لغزش پيدا كرد.
7 - كارى كه آدم كرد اين بود كه خواست هم در بهشت يعنى مقام قرب ربوبى بماند و هم از درختى كه او را به دنيا نزديك مى كرد تناول نمايد ولى نتوانست هردوراباهم جمع كند(ازآن زرنگيهايى كه فرزندانش در دنيامى كنند)
9 - خداوند بازگشت (توبه ) آنان را به اطاعت فرمان خود پذيرفت ، اما با اين وصف ديگر اجازه نداد آنان در بهشت بمانند.
10 - بر خلاف آنچه مشهور است و در بعضى از روايات هم آمده ، قرآن نمى گويد كه شيطان نتوانست آدم را فريب دهد ولى حوّا را فريفت بلكه مى گويد شيطان آدم را وسوسه نمود:
( فَوَسْوَسَ اِلَيْهِ الشَّيْطانُ )
و به دنبال آن هر دو از درخت ممنوع خوردند:
( فَاَكَلامِنْها )
و عورتين هر دوى آنان آشكار شد:
( فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما )
و به دنبال آن آدم عصيان ورزيد:
( فَعَصى ادَمُ رَبَّهُ فَغَوى )
و بعد هم خدا توبه آدم را پذيرفت :
( فَتابَ عَلَيْه )
سوره ((طه )) با صراحت هرچه تمامتر مى گويد كه شيطان آدم را فريفت و هر دو به درخت ممنوع نزديك شدند و بعد آدم ديد كه از وى كار خوبى سر نزده از خدا پوزش خواست و خدا هم او را بخشيد.
در سوره ((بقره )) و ((اعراف )) هر دو را در اين كوتاهى يا نافرمانى شريك مى داند و همه جا عامل فعل را با لفظ مثنّى ذكر مى كند و ديگر در قرآن نيست كه شيطان نخست حوّا را فريب داد و او آدم را.
در اينكه عقل و اراده در مرد قويتر از زن است و در مقابل ، احساس و عواطف در زن بيشتر از مرد است ، ترديدى نيست . بنابراين امكان اينكه نخست شيطان حوّا را فريفته باشد، هست ولى سخن در اين است كه چنين چيزى در قرآن نيست .
اينكه ما داستان حوّا را در اينجا آورديم به خاطر اين است كه او نيز در تمام ماجرا سهيم بوده است نه اينكه تمام مسئوليت را به گردن او بگذاريم . بنابراين حوّا نخستين زنى است كه در كنار شوى خود در اين حادثه بزرگ تاريخ اديان ، نقشى داشته است .
جالب است كه هم در قرآن و هم در روايات اسلامى و هم در ادبيات پارسى و تازى ، بيشتر، آدم را مسئول دانسته اند. علت هم اين است كه وقتى بنا باشد آدم خليفة الله فريب بخورد و نتواند جلوى خود را بگيرد، ديگر چه توقعى از حوّاست كه نه مانند او نماينده خدا و معصوم بود و نه قدرت تعقل و اراده اش به اندازه او، مع الوصف صدمه اين كار به طور مساوى به هر دوى آنان رسيد. هر چه كردند هر دو كردند و هر چه ديدند هر دو ديدند! با اين فرق كه لبه تيز حمله متوجه آدم است كه هم مى بايست مواظب باشد از فرمان حق غفلت نورزد و هم جلو همسر خود را بگيرد. پس بايد اعتراف نمود كه در هر صورت بازنده و مسئول ((آدم )) بود.
به گفته حافظ:
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود |
آدم آورد در اين دير خراب آبادم |
و به گفته جلال الدين بلخى :
يك گنه ناكرده گفتندش تمام |
مجرمى مجرم برو بيرون خرام |
تو طمع دارى كه با چندين گناه |
داخل جنت شوى اى روسياه ؟! |
و از پروين اعتصامى بشنويد:
خود راءى مى نباش كه خود راءيى |
راند از بهشت آدم و حوّا را |
ادامه امطلب...»